زندگی پادشاه ماه : زندگی پادشاه ماه:پارت پنجم=

نویسنده: Ayhan_mihrad

آیهان منتظر بود امیر بهش سیلی بزنه که بر خلاف انتظارش توی بغل گرم امیر فرو رفت.. امیر اونو بغل کرده بود.. 
آیهان چونشو روی شونه امیر گذاشت.. 
امیر محکم آیهانو بغل کرده بود و رایحه تنشو وارد ریه هاش میکرد..=آیهان.. اگر من تورو نداشتم باید میمردم.. دیگه اشکتو نبینم عشق داداش.. هر طوری شد فقط بهم بگو.. هرکس نزدیکت شد خودم میکشمش.. همیشه پشتتم.. 
_آیهان درحالی بی صدا اشک میریخت لبخند میزد.. حرف های امیر بهش امیدواری میدادن.. 
بعد که یکم آروم تر شدن روی نیمکت نشستن.. 
امیر دستشو دور شونه آیهان گذاشته بود..=آروم باش دیگه آهی.. گرسنت نیست؟ 
_آیهان اشکاشو پاک کرد..=من همیشه گرسنمه.. 
_امیر لبخندی زد و با هم سوار ماشین شدن.. و این بار سمت خونه حرکت کردن.. آشپزی امیر خیلی خوبه.. بر خلاف من.. یک بار نیمرو درست کردم دودش رفت هوا ):
در حال حاضر... 
امیر داره میزو میچینه.. آیهان هم لباساشو عوض کرده و داره داخل اینستا دنبال پیج فوتبالیست مورد علاقش میگرده.. بله.. فیل فودن.. شماره 47 منچستر سیتی.. و عشق آیهان.. 
امیر خواست آیهانو صدا کنه که دید آیهان از نرده پله ها سر خورد و پایین اومد و در حالی که گوشیشو تکون میداد سمت امیر دوید که با صورت به زمین افتاد و دوباره دادش بلند شد.. 
امیر با کف دست به پیشونی خودش ضربه زد و برای دست و پا چلفتی بودن من تاسف خورد/: 
.. 
پایان پارت پنجم.. 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.