با کل کلاس ایسکای کردیم:به جای اینکه سگ پادشاهی بشم تصمیم گرفتم نابودش کنم! : 7

نویسنده: jabbar

(به عنوان یه ماجراجو ماهیانه چقدر درامد داری؟)

(بسته به موقعیت داره اما اگه بخوام میانگین بگیرم یه چیزی بین دو هزار و پونصد تا سه هزار زرگ)

(اگه برای من کار کنی من به اندازه حقوق یه شوالیه محافظ قصر هر ماه بهت ده سکه نقره حقوق میدم و علاوه بر اینا میتونم حتا برای خوانوادت یه سری کارا انجام بدم به هرنال خودت که میدونی من حاکم بلورینم)

(من قبول میکنم)

از اینکه کارن خیلی سریع پیشنهادم رو قبول کرد جا خوردم

(مطملنی نمیخوای بیشتر فکر کنی؟)

(من از الان در خدمت شمام)

(من میخوام تو رو به یه معموریت بفرستم)

ده سکه طلا رو از فضای میان بعدیم خارج کردم و جلوی وارن گذاشتم

(تو باید همراه سارا کل منطقه بلورین رو اکتشاف کنی و از اونجا یه نقشه دقیق از شهر ها روستا ها و هر چیزی که میتونه روی زنگی تاثیر بزاره تهیه کنی)

(منم باید برم!؟)

(درسته)

فکر کنم این خاندان همشون وقتی پول زیاد میبینن این شکلی میشن"سکته موقت در اثر استشمام بوی طلا"

(ده سکه طلا؟!)

(کافی نیست؟)

(نه خیلی هم کافیه اما من با این پول باید چیکار کنم؟)

(این بودجه ایه که باید باهاش معجون مانا و معمون شفادهنده و هر چیزی که باید داشته باشیش تا بتونی به این سفر ادامه بدی)

(کی باید حرکت کنم؟)

(وقتی که کل پیزایی رو که لازم داری فراهم کردی؛ سارا تو چیزی لازم نداری؟)

(نه….چرا!!! شما قراره چیکار کنید؟)

(من تو همین شهر میمونم و تا برگشتن شما صبر میکنم)

(این ممکنه حتی یه ماه طول بکشه)

سارا بعد از حرف کارن یدفعه جدی شد

(اما محافظت از شما…)

(من میتونم مراقب خودم باشم)


***

روز بعد کارن به همراه سارا برای اکتشاف شهر های نابود شده رفتن.

بعد از بدرقه اونا من یاید چند تا کار میکردم یکی از اونا بالا بردن سطح قدرت رزمیم بود که براش پند تا نقشه داشتم دومین کار بعد برگشتن سارا و کارن باید یه راه به بلورین ایجاد میشد و اما مهمترین کار پیدا وردن یه نفر از مردم قدیمی بلورین برای همین تصمیم گرفتم توی شهر چرخ بزنم.

اولین جایی که رفتم مغازه امیلی بود؛ امیلی هنوز تو چرت صبح گاهی بود پس تصمیم گرفتم باهاش شوخی کنم.

(سلام!)

از اینکه امیلی پرید بالا یه مقدار خندم گرفت اما سعی کردم صورتم رو صاف کنم.

(اقای پولدار!)

احساس خجالت اوری بهم دست داد

(من اجمیل مگنیل هستم ممنون میشم از این به بعد با این اسم صدان کنی)

(مگنیل؟)

(درسته)

(و اما قرص از مزاحمت امیلی میخوام تو برام یه کاری انجام بدی)

(؟)

***

کانیترا انقدر بزرگ بود که بتونه یه شهر خودگردان بشه برای همین برای اکثر مصارف خودش تولیدی داشت.

کارگاه های اهنگری، کیمیا گری، بازار ها و کلی جاهای دیگه اما چیزی که من الان باهاش کار داشتم یه مای دیگه بود.

انجمن ماجراجویان.

با ورود به انجمن یه مقدار تعجب کردم چون اصلا مثل دفعه قبلی که اینجا بودم شلوغ نبود حتی یه نفر هم داخل انجمن نبود حتی پیشخوان هم خالی بود.

تصمیم گرفتم برم به سمت صفحه اعلاناتی که روی دیوار بود اما همون لحظه با یه واقعیت تلخ مواجه شدم
من سواد خوندن و نوشتن توی این دنیا رو نداشتم.

(چطدر میتونم کمکتون کنم)

یه مقدار از دیدن دختری که اونروز هم مسئول پیشخوان بود شوکه شدم.

(متاسفانه من سواد ندارم)

با پشمای خودم میتونستم ببینم که اون برای صدم ثانیه بهم پوزخند زد اما تصمیم گرفتم جانب داری کنم.

(برای قبول کردن یه ماموریت باید اول به عنوان یه ماجراجو قبت نام کنید)

(چجوری باید ثبت نام کنم؟)

(دنبالم بیاید)

دختر منو به سمت پیشخوان برد و با گذاشتن یه کاغر روی پیشخوان که از قبل چند تا چیز روش نوشته شده بود به من نگاه کرد.

(الان باید پیکار کنم؟)

(من مشخصات رو به جای شما پر میکنم فقط کافیه چیزایی رو که میپرسم جواب بدید اول از همه اسم)

(اسم؟)

(اسم خودت یا هر چیز دیگه ای)

ثبت نام با اسم خودم یه مقدار برام ناخوشایند بود برای همین تصمیم گرفتم از یه اسم قدیمی استفاده کنم.

(جبار)

(سن؟)

(هجده)

(میتونی از جادو استفاده کنی؟)

(نه)

(نحوه مبارزه)

(دور و نزدیک)

(نوع کلاس؟)

(چند تا کلاس داریم؟)

(شمشیرزن، جنگجو، رزمیکار، جادوگر، شفادهنده، تانک، جاسوس، تکاور و کماندار)

بدونه فکر کردن به معنی اسم ها اشنا ترین رو انتخواب کردم.

(تکاور)

(از چه سلاحی معمولا استفاده میکنی؟)

(اسنایپ)

(چی!؟)

لعنتی به خاطر استفاده از اسمی که همیشه برای نام کاربریم بود فکر کردم که دارم بازی میکنم.

(من از یه شمشیر کوتاه استفاده میکنم)

(میتونم ببینمش؟)

(دادم تعمیرش کنن)

(دفعه بعد حتما بیارش من تا حالا اسنایپ ندیدم)

(دیگه سوالی نمیپرسی)

(نه فقط مونده هزینه…. )

با کوبیدن سکه طلا روی پیشخوان انتقام پوزخند رو گرفتم.

(یه لحظه صبر کنید!)

بعد از نیم ساعت اون دختره با یه جعبه پول برگشت

(ثبت نام چقدر هزینه داره؟)

(معمولا از کسایی که تازه ثبت نام کردن نمیگیریم تا وقتی که بخوان ارتقاع سطح بدن چون تا اون موقع میتونن این پول رو پرداخت کنن اما بعضی وقتا کسایی مثل شما همون اول پول رو میدن)

(پرسیدم سبت نام چقدر هزینه داره؟)

(دو سکه نقره)

(کارتم کی حاظر میشه)

(فردا میتونید بگیریدش)


***


با شمردن نود و هشتا سکه نقر از انجمن ماجراجویان خارج شدم.

بعد از ثبت نام توی انجمن باید یه جور سلاح پیدا میکردم پس به طرف نزدیک ترین اهنگری رفتم.

بعد از چند دقیقه به یه مغازه رسیدم که بالای درش یه میاه بود که یه چکش و سندان ازش آویزان بود احتماا ادمای بی سواد تو این دنیا زیاد بودن که مغازه ها از این حور چیرزا استفاده میکردن.

صاحب اهنگری یه مرد کچل با دو متر قد و یه عظله خالص بود.

(سلام)

حتی سرش رو بلند نکرد

(چیزی رو که میخوای انتخواب کن)

بی توجه به مرد به طرف قفسه هایی رفتم که روی هر کدوم یه سلاح وجود داشت که برای اولین بار میدیدم بین همه سلاح ها گشتم نیزه ها، شمشیر ها، طبر ها،سپر ها و کلی چیز دیگه که هر کدوم به نوبه خودشون برام عجیب بودن اما یه پیز پیدا کردن که در نوبه خودش از بقیه ساده تر و در عین حال عجیب تر بود یه استوانه سفید تقریبا بیست سانتی.

(این چیه؟)

اهنگر از حالت کز خودش بیرون اومد و گفت

(بیارش اینجا تا ببینم)

جسم استوانه ای شکل رو که مثل یه قبظه شمشیر بدونه تیغه بود رو به اهنگر دادم.

(آه این...یه مدتی میشه که فراموشش کرده بودم)      
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.