با کل کلاس ایسکای کردیم:به جای اینکه سگ پادشاهی بشم تصمیم گرفتم نابودش کنم! : 10
0
4
0
12
روز بعد به طرف یکی از مغازه هایی که قبلا توی کانیترا دیده بودم رفتم.
بعد از اینکه وارد شدم زنگ پیشخوان رو زدم تا فروشنده بیاد.
(سلام اقا چه چیزی نیاز دارین)
فروشنده یه زن سی ساله با دو تا گوش نک تیز با بود که پیشبند مشکی بسته بود و پیشبند رنگارنگ نشون میداد که اون تا الان مشغول بوده اما کیسه های سیاه زیر چشماش هم نشون میداد زیادی داره کار میکنه.
(اگه الان کار دارید میتونم بعدا بیام)
(نه همین الان کارم تموم شده شما کارتون رو بگید)
(من اشانایی ای با مواد کیمیا گری ندارم اما دنبال پند تا چیز میگردم اول یه چیزی میخوام که با ضربه منفجر بشه و گرما ایجاد کنه و یه ماده دیگه میخوام که بتونه بدونه هوا بسوزه و اونم انفجار قوی ای ایجاد کنه)
(میتونم بدونم این چیزا رو برای چی میخواید؟)
(برای یه ازمایش!)
(برای یه چیز که با ضربه منفجر بشه یه ترکیب هست که از ریشه زولار، مانجیر و پپک درست میشه اما این ترکیب خودش یه ماده اولیه برای ساخت یه معجونه برای همین فکر نکنم به صورت اماده پیدا بشه و چیزی که حتی بدونه هوا هم بسوزه…)
زن یه قوطی چوبی از زیر پیشخوان بیرون اورد و با برداشتن یکم از اونو جلوی من گرفت.
(مزش کن)
با تردید یکم ازش رو گذاشتم روی زبونم اما بلافاصله سرفه کردم
(تنده!)
(نگران نباش خوراکیه از تبخیر یجور اسلایم که نارنجی رنگه ساخته میشه و به دلیل قیمت خیلی کمتر نسبت به فلفل و مشکلات خطرناکی که داره دیگه تو خونه ها استفاده نمیشه البته به جز نواحی فقیر نشین و برای استفاده اگه همراه اب باشه تا وقتی که خشک نشه منفجر نمیشه)
(قیمتش چقدره؟)
(برای هر کیسه بین 25 تا 30 سکه مس اما من ازش ندارم میتونی اونو از انجمن تهیه کنی یا خودت اسلایم بگیری فقط مواظب باشه این اسلایم اگه پوستت رو در بر گرفت دچار سوختگی شدید میشی و اگه بهش ضربه بزنی دیگه نمیتونی پودرش رو بدست بیاری چون این پودر از تبخیر مایع دور هستش بدست میاد)
(پس من از اون ترکیب به اندازه ده کیلو میخوام)
(کیلو...چی هست؟)
یادم رفته بود اینجا واحد استانداری برای اندازه گیر وجود نداشت
(یک شیشم من)
(اه...باشه)
(قیمتش چقدره و کی حاضر میشه؟)
(یه طلا و هفتاد نقره)
بعد از اینکه به کیمیاگر پول دادم به این دلیل که توی این شهر بنگاه املاک پیدا نکردم به طرف انجمن تجار رفتم تا بتونم یه جا برای درست کردن یه کارگاه بخرم.
اینبار بار با یه پیرمرد اشنا شدم به اسم ولادمیر رویز، رویز یه تاجر از یه شاخه از خوانواده اگوستین بود که رئیس خاندانشون حاکم کل ایالت اریندور بود کسی که مافوق من بعد از شاه بود.
رویز در حالی که میخندید این ممله رو گفت:
(پس اقای مگنیل شمایید)
(بله درسته)
(بعد از اینکه پادشاه یه دفعه با سه هزار سکه طلا و حکم انتخوابت به عنوان حاکم بلورین فرستادت خیلیا دنبال اینن که یه بار دیگه ببیننت)
(مثلا چه کسایی)
(کسایی که بیشترشون نیت خوبی ندارن)
(حواسم رو بیشتر جمع میکنم)
(خب به غیر از این پی شما رو پیش من کشونده؟)
(توی این شهر دنبال یه خونه میگردم؟)
(چه چیزایی مد نظرتونه؟)
(انقدری بزرگ باشه که چند نفر بتونن بدون ایجاد مزاحمت برای همدیگه توش زندگی کنن و همینطور یه جا داشته باشه که توش بتونم یه کارگاه اهنگری بسازم)
(خب همچین جایی...هست! یکی از جاهای قدیمی ای که خیلی وقته پیش برای فروش گذاشته شده بود و خریدمش اما تا الان مشتری ای نداشته)
***
همراه رویز با کالسکه خودش به طرف یکی از محله های خارج از دیوار شهر راه افتادیم تا به یه جای عجیب برسیم.
(اینجا...قبلا ازش چه استفاده ای میشده؟)
(منم نمیدونم پون متی زمان پادشاه قبلی هم خرابه بود اما ساختمون عجبیه از دور مثل خرابست ولی از داخل به نظرم حتی از دژ حاکم کانیترا هم محکم تره و اگه از دو طبقه ای که میبینم بگدریم به زیر زمینش میرسیم که به خاطر تونل های بی انتهایی که داره کلا مسدود شده)
(احتمال داره ینجا قبلا عمارت یه اشراف زاده بوده باشه؟)
(نمیدونم، من فقط میخوام جایی رو که قبلا خریدم بفروشم)
(قیمتش چقدره؟)
(برای تو پنج سکه طلا)
(بیخیال رویز زیادی گرونه)
(ولی ارزشش رو داره اینجا حداقل بیست تا اتاق داره و اگه زیر زمین رو حساب کنیم انقدری جا داره که توش میشه دویست نفر ادم زندگی کنن)
(باشه)
رویز حاظر نبود از خر شیطون مائین بیاد من اخرش پنج سکه طلا بهش دادم و یه قرارداد با مهر رویز و چند تا سند تحویل گرفتم که نشون میداد از این به بعد من صاحب این مکانم.
***
بعد از مدت ها من سارا وارن و رویز با هم دور یه میز جمع شدیم.
(امشب اخرین شبیه که اینجا می مونیم)
سارا اولین نفری بود که واکنش نشون داد
(میریم بلورین؟!!!)
(نه به نظرم بهتر بود تا یه خونه داشته باشیم برای همین یه خونه خریدم تا هم توی اونجا بمونیم و هم اینکه بتونم توش یه کارگاه اهنگری داشته باشم نظرتون چیه بچه ها؟)
اولین نفر سارا حواب داد
(برای من تفاوتی نداره که کجا باشم)
(منم تا وقتی که زیر یه سقف باشم برام اهمیتی نداره که کجا باشم)
(تو پی نز)
(من!؟)
(درسته تو، به هرحال تو هم از مایی)
(من تا وقتی که پیش تو..شما باشم برام اهمیتی نداره که کجاهستم)
***
صبح روز بعد همه ما تا شب توی عمارت مشغول بودیم تا بتونیم حداقل طبقه اول رو برای استفاده اماده کنیم.