او دقیقا کنارم نشسته بود..با یک لیوان قهوه در دستانش.. و من ...
_نمیدانم.هرروز پروردگار که بیدار میشوم،فکر میکنم که بیرون ...
خلاصه داستان ینا وارد خونه ی میشه واسه ی کار ولی کلی اتفاقات ...
فصلی تاکنون اضافه نشده است.
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.