رمان[ ماه من : پارت ۴۹

نویسنده: mlynabkhtyary71

صدای خنده های حامیم که اومد منو ریحانه طوری سرمونو سمتش چرخوندم که فک کنم شکست .
حامیم : شکست 
نیلماه : چی ؟!
حامیم : گردنتون《 خنده 》 
نیلماه : بی ادب 
ریحانه : من برم به خانوادتون اطلاع بدم که بهوش اومدید 
حامیم : خیلی ممنون 《 لبخند 》
نیلماه : اون شب چیشد حامیم ؟‌!
حامیم : کدوم شب ؟؟
نیلماه : اون شب که فرداش باید مرخص میشدی 
حامیم : نمیدونم 
نیلماه : کما رفتنت خیلی برامون سخت بود
حامیم : کما ؟؟
نیلماه : سه ماه رفته بودی تو کما نمیدونی چقدر بهمون سخت گذشت 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.