مقدمه

اهتمام لکه ها : مقدمه

نویسنده: Chesha

  هستی.....

کلمه ای که نمی توانی به این راحتی ها برایش محدوده تعیین کنی.به همین اندازه که درکش می کنی قانع می شوی ، بعد تلاش می کنی تا ادامه اش دهی.  در این هیاهوی زنده ماندن ها دنبال دلیلی برای«بودن»نمی شد گشت، آنقدر گاها مشغول دویدن برای زنده بودن هستیم که حتی فکر کردن به رسیدن فردا هم تجمل به نظر می رسد .گاهی از این بودن ها خسته می شوم...نه تنها من . می دانم همه مان تا حالا به این حس رسیده ایم. حتی عبید هم که خودش را خیلی شجاع نشان می دهد،بعضی روزها اینطور می شود. می دانم وقتهایی هست که دلمان برای دویدن روی این چرخ ها یاری نمی کند. برای پرواز،برای رهایی دلتنگ شدیم .

   اگر هنوز ادامه می دهم فقط به خاطر اوست.اولین وزیباترین آدمی که دیدم ؛ مادر بی گناه و نحیفی که تمام توانش را برای بستن و کشاندنم به این دنیا گذاشت.اسمی که به من هدیه داد مهری شد به ماندم در این گرد خاکی که آخرین انگیزه‌هایم را برای رفتن و پر کشیدن را می گیرد.

  گاهی توهم می زنم که صدایش را به یاد می آورم،آغوشش را به یاد می آورم. کسی اینها را به رویم نمی آورد ، چون همه مان همین کار را می کنیم .همه این دروغ های ترحم برانگیز، تسلی خاطر های رقت انگیز بازماندگان بال شکسته جای افتاده‌اند.

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.