رمان : ارباب مغرور من♡

نویسنده: donyatajik05

ارباب مغرور من♡ 
                                  Part1
_ادرینا
 امروز یه روز خیلی خوب بود برای من چون امروز تولدمه که میشم 19ساله خانواده‌ی ما 3نفره که توی یه روستای کوچیک زندگی میکنیم خان روستای ما 2سال هست که مریض احوال هستند به خاطر همین ارباب بردیا پسرش برای مراقبت از پدرشون مادر و پدر منو استخدام عمارت کرد منم که همیشه میرم کمک مادر عمارتو گردگیری میکنم به گلا اب میدم به سگای عمارت غذا میدم و کلی کارای دیگه من 15سالم بود که به همراه خانوادم به عمارت رفتیم بعد از17سالگی ترک تحصیل کردم 
 *ادرینا ادریناااا 
                         بله مامانننن#

*دختر پاشو باید بریم عمارت دیر شدههه ساعت8 
       بابایه امروز لاقل بزارید بخوابم# 
 *اخه زلیل مرده مگه نمیگم پاشو 
    ماماااان‌روزتولدمم‌ولم‌نمیکید#

*اینوبرو به ارباب بگو پاشو آماده شودختر        
    
         باشه برولباسمو میپوشم میام#
 مامان درو بستو رفت منم کلافه از رو تختم پاشدم حولمو برداشتم حجوم بردم سمت حموم ابو تنظیم کردمو رفتم زیر دوش بعد از10مین زود اومدم بیرون حولموتنم کردمو اومدم بیرون موهای مشکیه بلندمو خشک کردم رفتم سمت کمدو بازش کردم لباس بفرمو پوشیدم بلرسوت مشکیمو درآوردم با یه پیراهن آستین دار سفید برای زیرش زود پوشیدمو موهامو دوتاگیس کردم انداختم دو ورم پاچه شلوارمو دوتا تا زدم شال مشکی حریرمو انداختم سرمو جورابمو
پوشیدم نشستم جلو میز ارایشم نگاه به چشای  ابی دریایی قشنگم انداختم یه رژ‌قهوه ای زدمو دوتا پیس از عطرم زدم دویدم بیرون اتاق که مامان گفت
*پرنسس الانم نمیومدی
تک خنده ای کردم که مامان دستمو کشید یه نیشگون ازم گرفت که صدام دراومد
اخخخ مامانی ببخشید خوو بار اخرم# بود بریم دیگه
تندی کفشای مشکی اسپورتمو پوشیدم مامانم‌چادرمشکیشو انداخت سرش کفشاشو پوشید پا تند کردیم سمت عمارت مامانم که هی تو راه غرمیزد به عمارت رسیدیم که بابا سراسیمه اومد جلو عصبانی گفت
&ساعتو دیدین9شده زودباشید بیایدتو حالا اینجاهم لفتش بدین
بابا رفت و با آقا جلال باغبان عمارت مشغول صحبت شد مامانم رفت توی آشپز خونه منم وسایل گردگیری رو برداشتم شروع به گرد گیری کردم که صدای زنگ گوشیم بلند شد نگاه به صفحه گوشی انداختم که دیدم.....
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.