سرزمین مرکزی : عنوان

نویسنده: shahbaz

 چه شده او کجاست
چه اتفاقی افتاده
تابحال این سرزمین نفرین شده را ندیده، اینجا کجاست
صدایی مهیب رشته افکارش را بهم ریخت آتشی سهمگین از زمین خشک و یخ زده زبانه کشید  
از ترسش عقب عقب رفت و به زمین افتاد 
ناگهان خودرا در بالای برج آیزنگارد دید ولی عجیب تر از آن همان آتشی بود که لحضه ی پیش شعله هایش ، او را ترسانده بود ، شراره های آتش بسوی جنوب می آمدند و هر چه بر سر راهشان وجود داشت بدرون خود می بلعیدند 
آتش به آیزنگارد رسید و زمانی که بسوی دوراتان آمد ناگهان
.
.
.
.
دوراتان با فریادی وحشتناک از خواب پرید

به حدی عرق کرده بود که لباسش در قسمت بالای سینه به بدنش چسبیده بود ، دهانش خشک شده بود احساس میکرد اگر همین حالا آب ننوشد در جا خواهد مرد.
زنگی در کنار تختش بود آن را بصدا در آورد خدمتکاران و کنیزکان با شنیدن صدای ((زنگ شامگاهان)) ، بسرعت خود را به اقامتگاه پادشاه رساندند فرمانده گارد محافظین قصر ، کاپیتان مورگان نیز خود را به نزد پادشاه رساند .
دوراتان ۶۰ساله آشفته بود پس از اینکه کمی آب نوشید رو کرد بسوی کاپیتان مورگان ـ : هرچه سریعتر  وزرا ، فرماندهان کشور و اشراف زادگان را به تالار مخصوص احضار کنید.
کاپیتان مورگان با چهر ها ایی متعجب  پس از اینکه زانو زده و سر خود را به نشانه احترام به پایین خم کرده زبان گشود و گفت ـ : سرورم در این ساعت از شب باید امر مهمی باشد که تمام بزرگان لشکری و کشوری را احضار نموده اید می توانم بپرسم چه شده که اینگونه سرورم پریشان و نگران بنظر می آیند
ـ : مورگان عزیز 
برو و کاری که گفتم انجام بده خود هنوز نمیدانم ولی مطمئنم بلایی شوم بر آسمان سرزمین مرکزی سیطره زده 
تعجیل کن تعجیل کن مورگان 

ساعتی بیشتر نگذشت که تالار سلاطین غلغله شد
تمامی بزرگان و اشراف حاضر بودند 
فرماندهان ارشد به میزان درجه در کنار هم ایستاده بودند 
فرمانده کل ارتش آدر ببرسوار ، کاپیتان مرادین ،کاپیتان سالیوان ، کاپیتان مورگان و در آخر هم کاپیتان کریستون 
در سمت راست تخت پادشاهی صدراعظم و در سمت چپ شاهنشین ، شاهزادگان شهر سپید به ترتیب سن ایستاده بودند، شاهزاده آرتاس فرمانده گارد محافظین شهر ،شاهزاده سائرون و شاهزاده سارامون البته این قلمرو شاهزاده چهارمی هم دارد که در این جلسه حضور نداشت شهباز فرزند ملکه شهرسپید که از طرف مادر با سه شاهزاده نخست ناتنی بود. 
اما هیچکس نمی داند آنشب چرا شهباز در چنین جلسه مهمی حضور نداشت ولی همه حدس میزدند که شاهزاده چهارم کجاست ، بالاخره می دانستند فرزند بلهوس و دائم الخمر دوراتان را باید در چه مکانی یافت، به هر حال موضوع اصلی فعلا غیبت شاهزاده چهارم نبود بلکه فرمان دوراتان پیر بود که همه را در این ساعت از شب احضار کرده بود پس از اینکه تمام بزرگان حاضر شدند و البته دوراتان نیز حالش مساعد شده بود کاخ دار 
ورود پادشاه را اعلام کرد

در این هنگام هر کس در تالار مشاهیر بود به احترام پادشاه تعظیم می کرد و تا زمانی که شاه بر تخت پادشاهی ننشسته بود سر از تعظیم بر نمی داشت 

با نشستن بر تخت تمامی افراد از دور تالار به سمت میانه آن آمدند و منتظر بودند تا دلیل احضار شبانگاهی خویش توسط پادشاه را بدانند 
پس دوراتان شروع به سخن گفتن کرد

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.