بخشی از رمان :
برق عجیبی توی چشماش مشهود بود
مثل پسر بچه های تخس زل زده بود به پروانه با بال های زخمی که روی ترقوم تتو کرده بودم..
_چرا نمیزاری بالاتو باند پیچی کنم! هووم!
سیبک گلوم بالا پایین شد که دور از چشمش نموند
_چون ازت بدم میاد تو باعث شدی....
ادامه حرفم توی گلوم خفه شد چون دست انداخت دور گلومو فشار داد
نفس توی سینم گره خورد، نیش اشک به چشمم حجوم اورد ، اون قطعا یه روانی بود..
کم کم اکسیژن کم اورده بودم و مثل ماهی دهنم رو باز و بسته میکردم ...
_اون بی عرضه نمیتونه نگهت داره اون هیچ علاقه ای بهت نداشت چرا نمیخای بفهمی هاان ؟!
کبود شده با چشمای تار زل زدم تو چشمای سرد و نفرت انگیزش
وقتی متوجه حالم شد سریع ولم کرد
سر خوردم افتادم زمین و با ولع اکسیژن رو به ریه هام بخشیدم
سرفه کم جونی زدم و با ته مونده انرژیم گفتم
_گم شو. ا. اصل. ان ف. قط گم. شو...
از رو نرفت و خم شد به سمتم، با چشمای خون زدم خیره شدم به چهره شرارت بارش
دستش رو که اورد جلو تا موهام رو لمس کنه
چشمم خورد به تتوی رو ساعدش
قلبم یجایی در درونم فرو ریخت، برای بار دوم مطمعن شدم که اصلان قرار نبود بیخیالم بشه
همچنان به طرح تتویی که خلاصه میشد به چشمای من خیره بودم که نیشخندی زد
_چیشد! بازم نمیخای بفهمی من میخامت نه؟!
و بعد تغییر حالت داد و دوباره موهام رو لمس کرد
_نظرم عوض شد بلوند بهت میاد
با نفرت زل زدم تو چشماش تا شاید خجالت بکشه و دست از سرم برداره
از اینکه از موهای بلوند شدم خوشش اومده بود به خودم لعنت فرستادم
این چه زندگی نکبت باری بود که باید بخاطر اونی که از موهای بلندم خوشش میومد کوتاه میکردم و حالا برادرش عاشق موهای جدیدم میشد
کاش میشد بی صدا و بدون هیچ دردی میمردم شاید راحتی به من میومد
دستای مشت شدم رو پشتم قایم کردم تا بیشتر ازاین عصبی نشدم و نزدم لت و پارش نکردم
فرصت رو غنیمت شمردم از این فاصله کم روی صورتش دقیق شدم شاید کمی فقط کمی امید بهش داشته باشم
ولی با دیدن ابروی شکسته و چشمای وحشی و سگ دار مشکیش پشیمون شدم
حتی موهای مشکی و پرکلاغیش هم به اندازه دو سانت بلند شده بودن
دماغ معمولی و زاویه فک و لبای گوشتی جذابش کرده بود ولی هیچ کدوم بخاطر نفرتی که ازش داشتم باعث نمیشد خوشم بیاد
کاش پاهام میشکست و پا به خونه ی نحسش نمیزاشتم
بعید نبود ازم عکس هم نداشته باشه
دوباره با یاداوری اون روزا از جام بلند شدم و به بیرون اشاره زدم
_خب دیگه وقتت تمومه میتونی گم شی بری
دست برد توی جیب شلوار جین مشکی رنگشو با پرستیژ خاصی تکیه داد به دیوار
با لذت زل زد بهم
_خب اگه گم نشم چی؟
دندون قروچه ای کردم و هردو دستم رو روی سینم سپر کردم تا بیشتر از این با نگاه هیزش براندازم نکنه
_زنگ میزنم پلیس... ادامه دارد......