نامه های مخفی : بعد از نامه سوم

نویسنده: fnima0506

بعد از کافی شاپ نرگس دوباره تبدیل شد به همون دختر مهربون و شاد همیشگی و این تغییر حالت باعث شد که حس کنم که آیا  نرگس همیشه نقش شاد بودن رو بازی میکنه؟
نرگس:امروز هم با آقای افخمی کلاس داریم نه؟
آهی کشیدم:آره بنده خدا خوب درس میده ها ولی کلاسش خسته کنندست
نرگس خنده ای زیبا بر لب نشاند:آره حق با تو وقتی دربارش به خانوادم گفتم اونا فکر کردن یک پیرمرد ۶۰ سالست بعد فهمیدن که نه بابا آقا یک پسر سی و پنج سالست
خواستم حرفی بزنم که صدایی توجهتون رو جلب کرد
×خانم ها، خانم ها میشه یک لحضه صبر کنید؟
با تعجب برگشتیم و آقای مجد را در حالی که به سمت ما می دوید دیدم
نرگس:به نظرت چیکارمون داره؟
_نمی دونم والا
آقای مجد به ما رسید و کمی خم شد و نفس نفس زد
و بعد درست ایستاد
آقای مجد:سلام
نرگس:سلام
_سلام
آقای مجد:ببخشید خواستم بگم شما برای کار گروهی کلاس آقای معتمدی هم گروهی انتخاب کردید
نرگس:ای وای من کلا فراموشش کرده بودم
_واقعا چه جوری فراموش کردی؟
نرگس اخمی ریزی کرد
نرگس:نمی دونم واقعا
آقای مجد:شما چی؟
_من قرار شد با مهتاب و شهلا هم گروهی بشم نرگس تو هم می تونی بیای گفته گروه ها سه یا چهار نفره باشه
نرگس:واقعا اشکالی نداره
_معلومه که نه تازه خوش حالم میشیم
آقای مجد:ام ببخشید ولی خانم کارگر(مهتاب)با کسای دیگه هم گروه شدن
_چی؟با کی هم گروه شده؟
آقای مجد:با فرانک خانم،ساعد،مهران
با تعجب به  آقای مجد خیره شدم واقعا نمی دونم مهتاب داره چیکار میکنه از وقتی که اومدیم دانشگاه اخلاق مهتاب کلا عوض شده و کمتر با من وقت می گذرونه کمتر درباره چیزی با من حرف میزنه و بیشتر مواقع با من دعوا می کنه و بعدش هم قهر میکنه
آقای موحد:ببخشید
آقای موحد توجه ام را جلب کرد و من به آن چشم های عسلی خیره شدم
_بله
آقای موحد:میشه منم عضو گروهتون بشم آخه منم یادم رفته بود و حالا استاد صدام زد و گفت چون گروه شما دو عضو داره می تونم عضو بشم ولی حالا که خانم شریفی می خوان عضو گروه شما بشن گروه شما سه نفر میشه و گروه سه نفره هم سه چهار تا هست ولی می دونی داخل اون گروه ها راحت نیستم میشه منم عضو گروه شما بشم؟
نگاه نرگس کردم و با چشم هایم سعی کردم که کمک کند تا تصمیم بگیرم نرگس نگاهی به آقای مجد انداخت و بعد لبخندی به من زد و من هم لبخندی بر لب نشاندم و به آقای مجد گفتم که اجازه می دهم با ما هم گروهی شود
نرگس:خب عزیزم من برم به استاد بگم که با هم هم گروهی شدیم
آقای مجد:آه منم باید به استاد بگم
نرگس:من برم خداحافظ فقط امروز نمی تونم باهات تا چهار راه بیام پس زود برو خونه و مراقب گرگ هاهم باش
لبخندی زدم:حتما
نرگس جلوتر و آقای مجد پشت سرش به سمت اتاق استاد رفتند و من زود تر از آنها به کلاس رفتم بعدش هم یه سر به جایی که همیشه میرفتم رفتم و با دیدن نامه جدید احساس خوش حالی کردم ولی این احساس نباید درست باشه مگه نه؟
سرم و به دو طرف تکان داده و سریع نامه را داخل کیفم گذاشتم و از در دانشگاه بیرون زدم
طبق عادت اخیرم هندزفری ام را در گوشم گذاشتم و آهنگ مورد علاقه ام رو پلی کردم

♪♪♫♫♪♪♯
چه چیزی تو عمق چشاته که من
یک نگاه تورو به یه دنیا نمیدم
که بعد از تماشای چشمای تو♪♪♫♫♪♪♯
از زمین و زمان عاشقانه بریدم
تو با کل رویای من اومدی
تا تو سی سالگی باورم زیرو رو شه
که زیباترین خط شعرای من♪♪♫♫♪♪♯
از تماشای چشم تو هر شب شروع شه
اومدی تا بره فصل دیوونگی
شدی آرامش کل این زندگی
با تو هر ثانیه عاشقانه‌ست برام
آرزوهامو از کی به جز تو بخوام♪♪♫♫♪♪♯

من عاشق این آهنگم این آهنگ همیشه حس آرامش خاصی به من میده
کلید رو روی در انداختم و در خانه را باز کردم و وارد شدم کسی خانه نبود
کیفم را روی مبل انداختم و به سمت آشپزخانه رفتم و یک لیوان آب خوردم این مدت خیلی به کافی شاپ رفتم و پول خرج کردم باید پس انداز کنم شاید با پس اندازم یک روز بتونم به رویاهام دست پیدا کنم اون دوربین عکاسی زیبا رو بخرم
کیفم را از روی مبل برداشتم و به اتاقم رفتم و لباسم را عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم هنوز چند دقیقه هم نگذشته بود که عالم خواب من را در خود فرا گرفت با سر و صدایی که از بیرون اومد بیدار شدم
از اتاق خارج شدم و به جمع خانواده عزیزم که حالا همشون مشغول دیدن فیلم بودن پیوستم
_سلام
بابا:سلام گل دختر
مامان:سلام چقدر خوابیدی؟
_خسته بودم
سرو:سلام آبجی زود بیا بشین این فیلم مگ هست که خیلی خوشگل بود
_سپند کجاست؟
سرو:کارش هنوز تموم نشده
نگاه ساعت کردم ساعت ۹ شب را نشان می داد
رفتم و یک لیوان آب خوردم و کنار خانواده نشستم و با تخمه فیلم مگ را نگاه کردم و بعد سمت کیفم رفتم تا یکم بشینم درس بخونم که همان لحضه نامه ای که حالا چروک شده بود نظرم را جلب کرد یادم رفته بود که این را برداشتم یک لحضه خشک شدم صبر کن مگه همیشه یک نامه نمیزاشت پس چرا امروز دوتا نامه گذاشته و امروز آقای موحد اون اون از سمتی که نامه بود به سمت ما دوید یعنی می تونه این نامه هارو آقای موحد گذاشته باشه؟شایدم مهتاب گذاشته از وقتی نامه ها پیداشون شده مهتاب هم عجیب تر رفتار میکنه
سرم رو تکان داده و سریع نامه رو باز کردم با دیدن اولین جمله تمام بدنم لرزید انگار شوک الکتریکی بهم وصل شده باشد یا باد سرد زمستانی به استخوان هایم برخورد کرده باشد
《من نه پارسا مجد هستم نه مهتاب کارگر و نه نرگس شریفی پس بهتر به اطرافت توجه کن خانم شاه رو بند》

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.