عنوان

بهای عشق : عنوان

نویسنده: imelish20

در جهانی پر از سایه‌ها و دوگانگی، احساسات در درون من می‌جوشند. جهانی که تاریکی‌اش هر روز عمیق‌تر از قبل می‌شود. شاید من اهریمن باشم، اما خالقان این راه دردناک، حتی از من بدترند. می‌دانید، وقتی هیچ‌کس به تو رحم نکند، قلبت به سنگ تبدیل می‌شود. از یک سنگ چه انتظاری دارید؟ 
چشمانم را باز کردم و مانند هر روز چهره‌اش را روبه روی صورتم دیدم ، ، ،نور خورشید بر روی ان افتاده بود و اخمی که بر اثر تابیدن افتاب ایجاد شده بود چروک های پیشانی اش را عمیق تر میکرد، خطوطی که هر کدام غمی پنهان در پشت آن بود . این چند سال به اندازه یک عمر او را پیر کرده بود . لبخند تلخی به لبانم نشست و نقش همسر مهربان را بازی کردم. انگشتانم را در میان موهایش حرکت دادم و پیشانی‌اش را بوسیدم. درونم آتشفشانی از خشم و نفرت فوران کرد؛ خاطرات خیانت‌های دردناک و بی‌رحمی‌هایش در ذهنم زنده شدند. چند سال پیش، او مرا به این قصر آورد و قلبم را شکست. زندگیم را به خاکستر تبدیل کرد. از آن زمان، قسم خوردم که هرگز به او و دخترش الارا اجازه ندهم خوشبختی را بچشند.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.