تاریکی در دل شهر سئول : کاری که میگویم انجام بده!

نویسنده: hosna_parsa9197

دیدم که دختری جوان روی زمین افتاده.به او شلیک شده بود.آن دختر مین هوا بود.در دست مین هوا کاغذی قرار گرفته بود.دست ظریفش را به آرامی و با استرس باز کردم.کاغذ را برداشتم.روی آن نوشته شده بود:《اگر نمیخوای دوست صمیمیت رو از دست بدی باید کارایی که من بهت میگم درست انجام بدی فردا همینجا کسی رو فرستادم که باهات صحبت کنه البته اگر میخوای میتونی نیای ولی به قیمت مردن دوستت تموم میشه!!!انتخاب با خودته خانم پارک.》
اون اسم منو از کجا میدونست از کجا دوست صمیمی من یعنی 《هانول》رو میشناسه؟!
به این نتیجه رسیدم که باید کاری که فرد میگوید را انجام دهم وگرنه مقصر قتل هانول من میشوم چون آن کار را انجام ندادم.به هانول زنگ زدم که با او صحبت کنم
الو،الو سلام هانول جان
-سلام میسون،حالت خوبه؟!،کاری داشتی؟!
امم،اره، نه کاری نداشتم زنگ زدم حالت رو بپرسم
-میسون خودتی؟!همیشه برای پرونده های قتلی که بهت سپرده میشد زنگ میزدی و مشورت میخواستی الان زنگ زدی حالم رو بپرسی؟!عجیبه!
رفیقمی هااا!کجاش عجیبه؟!
بعد از گفتن این جمله زنگ خانه ام به صدا در آمد.
هانول ببخشید من باید برم فعلا
-باشه،فعلا میسون جان
قفل در را باز کردم و بعد در را.جعبه ای سیاه جلوی در بود.سرم را بیرون از خانه بردم به این طرف و آن طرف نگاه کردم و بعد جعبه را برداشتم و داخل خانه بردم.وقتی جعبه را باز کردم دیدم..‌
ادامه دارد....
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.