چتر تاریک : "جاده یکطرفه" بخش اول
1
8
0
1
_خب... رامونااِدیو، چرا میخواهی به باند ما ملحق شوی؟!
این حرف را با بی اعتنایی گفت. دیوید کارداشیان همیشه مردی بی پروا اما بسیار زیرک و باهوش بود. شاید چون به اندازه موهای جوگندمی روی سرش آدم های مختلف را دیده بود. تا وقتی که طرف او باشی، او هم مانند اینکه خانواده اش باشی طرف تو است. اما اگر کوچک ترین کاری بر خلاف او انجام میدادی دیگر ذره ای رحم نداشت.
گفتم:(مطمئنباش میتوانم وظیفه ام را به خوبی انجام دهم. الان که نه پدری برایم باقی مانده نه اون مادر عوضیم، پس این تنها راهمه...)
_ببین بچه جون، اینجا از چیزی که فکرش را هم میکنی خطرناک تر است. جایی هم برای افراد زیر سن قانونی ندا...
حرفش را قطع کردم و در حالی که گواهی تولدم را رو به رویش گرفتم،گفتم:(امروز تولدمه! هیجده ساله شدم آقای کارداشیان!) کارداشیان که چاره ای جز قبول کردن نداشت، نفسی بیرون داد و گفت:(خیلی خب؛ فقط این را بدان که اینجا مثل یک جاده یک طرفست، وقتی وارد بشی دیگر نمیتوانی خارج شوی؛ البته مگر اینکه بخواهی کشته شوی! و اینکه به نفع خودت هست که کارَت را درست انجام دهی و خیانتی نکنی؛ وگرنه خیلی خوب تمام نمیشود! فهمیدی؟)
_قبوله!