پروانه : قسمت نوزدهم: اینبار از درون می کشم

نویسنده: ghaffarisamiyar

صحنه اول – اداره پلیس، دفتر سرهنگ صادق – صبح زود

نور آفتاب از شیشه مات عبور کرده و فضای اداره پلیس را زرد و تیره کرده. صدای قدم‌های سنگین روی پارکت چوبی پیچیده. سرگرد رامین جهانی وارد دفتر می‌شود. سرهنگ صادق پشت میز نشسته و دارد یک فنجان قهوه تلخ را می‌نوشد. چهره‌اش سرد و جدی است.

سرهنگ صادق (خشک و قاطع):
«جهانی. پرونده‌ی کلاغ بسته شده.»

سرگرد جهانی (با تعجب):
«چی؟ یعنی چی بسته شده؟ هنوز خودِ رضا...»

سرهنگ:
«بالا دستور دادن. هیچ قتلی هنوز بهش وصل نشده. نیایش زنده‌ست. خانواده هم شکایتی نکردن. پرونده‌ی آدم‌ربایی، اونم فعلاً. پس فعلاً باید کنار بکشی.»

سرگرد (با صدای خفه، خشمگین):
«یعنی بذاریم همین‌جوری ول بچرخه؟ اون مریضه، خطرناکه، یه قاتله، فقط هنوز...»

سرهنگ:
«همین الانم که داری این‌طوری حرف می‌زنی، داری قوانینو زیر پا می‌ذاری. نذار بیشتر از این کار دستت بدی، جهانی.»

صحنه دوم – بیرون از اداره، کوچه خلوت – عصر

جواد، دستیار سرگرد جهانی، سیگار روشنی در لب دارد. سرگرد کنارش ایستاده، عصبانی و بی‌قرار.

جواد:
«یعنی واقعاً ولش کنیم؟»

سرگرد جهانی (با لحن جدی):
«نه. فقط از سیستم خارج شدیم. از حالا به بعد، این یه پرونده شخصیه... بین من و اون.»


---

صحنه سوم – زندان اوین، سلول داوود – شب

نور نئون‌های سفید و سوسوزن، چهره بی‌روح داوود را ترسناک‌تر کرده. او آرام روی تخت فلزی نشسته و انگشت‌هایش را به هم می‌مالد. صداهایی در ذهنش تکرار می‌شوند. صدای رضا، صدای نیایش، صدای سرگرد...

داوود (با صدای لرزان، در ذهن):
«بهم گفتی تموم میشه... گفتی فقط یه بازیه... رضا... رضا...»


---

صحنه چهارم – خانه جدید رضا – شب دیر وقت

خانه‌ای قدیمی، در حومه شهر. سقف چوبی، دیوارها خالی، فقط یک میز، چند نقشه روی دیوار، و چند عکس. رضا با شلوار راحتی و زیرپوش سفید، جلوی آینه ایستاده. ماسک کلاغ روی میز است. سیگار نیمه‌سوخته‌ای بین انگشت‌هایش دود می‌کند.

رضا (با خودش، زیر لب):
«علی... علی گلشاهی... هنوز تموم نشده.»

او به عکس علی روی دیوار نگاه می‌کند. با ماژیک قرمز دور صورتش خط کشیده. زیر عکس نوشته: "خودت نمی‌کشی؟ کمکت کنم؟"

رضا می‌نشیند. صدای تیک‌تاک ساعتی قدیمی در فضا پیچیده. روی کاغذی نقشه‌ای می‌کشد. به آرامی ماسک کلاغ را به صورتش نزدیک می‌کند.

رضا (زمزمه):
«قربانی بعدی، باید خودش بخواد بمیره... این‌بار از درون می‌کُشم.» 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.