عنوان

دلنوشته های دل زنگ زده ام : عنوان

نویسنده: ghazalhosseiny7

نشسته ام در پس هیاهو های زندگی هیاهو هایی که همچون هیولاهایی در انتظار بلعیدن من هستن
آنها انتظار مرگم را میکشند و من انتظار رهایی،رهایی از کنج اتاقی که زندگیم در آن خلاصه میشود
زندگی نه چندان عاشقانه که همچو عارفان مست می عشق بشوم و نه چندان لذت بخش که غرق در رقص باد بشوم.من که همچو دخترکی ترسیده در این کنج پناه گرفته ام تا پناهم آوار نشود بی پروا کنجم را در آغوش گرفتم اما او نیز در طلب رهایی من است .می‌گفت سکوتم از جنس عربده است ولی من به مزاق خویش اصلاحش میکنم عربده ام از جنس سکوت است،چرا سکوت؟!چون من در سکوت معنا میشوم
سکوتی از جنس ترس
سکوتی از جنس تنهایی
و حتی سکوتی از جنس عشق
دخترک آغوشش را باز می‌کند اما نه برای هیولاهای در انتظار...حداقل نه برای ایندفعه او مادرش را میخواهد آغوشش را عطرش را زمزمه های آخر شبش را بحث های به ظاهر مسخره ای که آخر شب ها صدای خنده هایشان را تا فلک ها می‌برد او فقط عشق می‌خواهد عشقی از جنس عشق مادرش...
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.