« آخرین سی روز آتش » : ? مقدمه :
0
4
0
2
تنها سکوت بود… و صدها چشم که بر او دوخته شده بود.
نه صدای طبل، نه فریاد مردم، نه حتی زمزمهی باد در میان کوهها.
تنها چیزی که شنیده میشد، صدای افتادن تاجی بود که روزی با قدرتش تمام سرزمین را به لرزه میانداخت.
«شاهدخت» زادهی آتش و قدرت، زنی که با یک نگاه میتوانست دنیا را ویران کند .
اکنون در برابر دیدگان همه، تاج الماسنشان را بر زمین انداخت.
هیچکس نمیدانست چرا فرمانروایی که همیشه در پی فتح و بیرحمی بود، حالا از همهچیز دست کشیده است.
چه کسی یا چه زخمی او را از بلندترین قله به ژرفترین دره کشانده بود؟
پاسخ این پرسشها در گذشتهای دفن شده بود… جایی میان غرش شمشیرها و نعرهی سربازانی که هوای یخزده را می دریدند.
آنجا، جایی که دیگر نامی جز مرگ نداشت.
جدیدترین تاپیک ها:
یک سوال
eliasjavaheri
|
۲۴ تیر ۱۴۰۴
داستان
melanii202121
|
۲۱ تیر ۱۴۰۴