در یک شب بارانی در روستایی متروک، مردی با شنیدن سه ضربهی مرموز بر در خانهاش، گرفتار کابوسی هولناک میشود. وقتی در را میگشاید، کسی را نمییابد جز ردپاهایی خیس که بهطرز غیرطبیعی از در به سمت داخل خانه کشیده شدهاند. او به زودی با موجودی روبهرو میشود که دقیقاً همچون خودش است؛ اما رنگپریده، پوسیده و خندهای شوم بر لب دارد. این موجود یادآور نفرینی قدیمی است که پدرش سالها پیش هشدار داده بود. با فروپاشی دیوارها و ورود سایهای ناشناس، مرز میان واقعیت و وهم در هم میشکند. سرانجام، مرد درمییابد که شاید دیگر او همان آدم سابق نیست… یا هرگز نبوده.