شلوار جین : شلوار جین
0
1
0
1
#شلوارجین
شلوار جین و راز صندوقهای رأی توی شهر «جینآباد»، شهری که به خاطر کارخونههای پارچهش معروف بود و هر شهروندش حداقل یه شلوار جین تو کمدش داشت، یه انتخابات شهرداری داغتر از کباب تابهای تو جریان بود. شهردار فعلی، رضا رحیمی، معروف به «رضا جینپوش»، یه سیاستمدار مردمی بود که همیشه با شلوار جین آبی لکهدارش تو جلسات و میتینگها ظاهر میشد. این شلوار، که لکه قهوهای از یه سخنرانی پرشور تو کافه «آزادی» روش مونده بود، بهنوعی برند سیاسی رضا شده بود؛ یه نماد سادگی و صداقت. یه روز صبح، درست یه هفته قبل از انتخابات، رضا با وحشت از خواب پرید. شلوار خوشیمنش غیبش زده بود! کل عمارت شهرداری رو زیر و رو کرد؛ از آرشیو اسناد بگیر تا انباری که پر از پوسترای انتخاباتی قدیمی بود. حتی به کلاغای پررو سر کوچه که همیشه دور فواره شهر میچرخیدن، شک کرد. به منشیش، خانم شریفی، گفت: «این کلاغا مشکوکن! دیروز یه کلاغ رو دیدم با یه خودکار قرمز پرید، حالا حتماً شلوار منو کش رفتن!» خانم شریفی فقط یه ابرو بالا انداخت و گفت: «آقا رضا، شما دیگه زیادی فیلم هندی میبینی!» از اون طرف، رقیب سرسخت رضا، کوروش کاظمی، که بهش میگفتن «کوروش کتوشلواری» چون حتی تو گرمای تابستون جینآباد هم کتوشلوار اتوکشیده میپوشید، فرصت رو غنیمت شمرد. کوروش تو یه سخنرانی تو پارک مرکزی شهر، با یه میکروفن پرزرقوبرق، خطاب به مردم گفت: «شهروندان عزیز! شهرداری که شلوارشو گم میکنه، چطور میتونه شهر رو اداره کنه؟ من قول میدم اگه رأی بیارم، به هر خونه یه شلوار جین اصل بدم، نه از این تقلبیای چینی!» جمعیت یه کم هور کشید، ولی چند تا جوون ته صف زمزمه کردن: «این از جین چی میفهمه؟ فقط بلده کتوشلوارای گرون بپوشه!» رضا که نمیخواست کم بیاره، یه کارآگاه خصوصی به اسم «محمود شلواردوز» استخدام کرد. محمود، یه مرد میانسال با عینک تهاستکانی و یه دفترچه یادداشت چرب و چیلی، ادعا میکرد میتونه هر لباس گمشدهای رو پیدا کنه. بعد از یه هفته گشتن تو شهر، محمود با یه لبخند مرموز برگشت و گفت: «آقا رضا، شلوارت تو بوتیک 'رأی شیک'، تو اتاق پرو جا مونده! یادته قبل عید رفتی شلوار جدید بخری؟ انقدر ذوق کردی که شلوار خوشیمنتو جا گذاشتی و با یه شلوار لی مشکی اومدی خونه!» رضا یهو یادش اومد. شب عید بود، تو بوتیک یه شلوار لی جدید پوشید، تو آینه خودشو دید و با خودش فکر کرد: «این شلوار منو شبیه رئیسجمهور میکنه!» بعد هم انقدر غرق ذوق شده بود که شلوار جین لکهدارشو تو اتاق پرو جا گذاشت و با شلوار جدید پرید بیرون. اما داستان به همینجا ختم نشد. کوروش کتوشلواری، که بوی پیروزی به مشامش خورده بود، یه کمپین عجیب راه انداخت به اسم «شلوار برای همه». کارخونههای مشکوک شروع کردن به پخش شلوارای جین تقلبی که بعد از یه بار شستن، یا رنگ پس میدادن یا از درز پاره میشدن. مردم جینآباد که عاشق شلوار اصل رضا بودن، کمکم شاکی شدن. یه روز تو بازار، یکی داد زد: «این شلوارا تقلبیه! کوروش داره با جیب ما بازی میکنه!» شب انتخابات، رضا با شلوار خوشیمنش که حالا از بوتیک برگردونده شده بود، تو سالن اجتماعات شهر یه سخنرانی آتشین کرد. میکروفن رو گرفت و گفت: «مردم جینآباد! من شلوارمو گم کردم، چون مثل شما، یه آدم معمولیام. اشتباه میکنم، ولی صادقم. شلوار من لکه قهوه داره، چون تو کافه آزادی کنار شما قهوه خوردم. اما بعضیا فقط بلدن شلوار تقلبی پخش کنن و ژست صداقت بگیرن!» جمعیت غرق کف و سوت شد. حتی کلاغای سر کوچه انگار قارقارشون شادتر شده بود! کوروش که سعی کرد با یه شلوار جین تقلبی ادای رضا رو دربیاره، تو مناظره آخر بدجوری ضایع شد؛ شلوارش وسط بحث پاره شد و مجبور شد با کتوشلوارش برگرده به صحنه. انتخابات که تموم شد، رضا دوباره شهردار شد. شلوار خوشیمنشو قاب کرد و گذاشت تو موزه جینآباد، کنار یه پلاک که روش نوشته بود: «صداقت، حتی اگه لکهدار باشه،
سبک #طنزسیاسی_اجتماعی با رگههای #فارسیکال
#شاهرخ_خیرخواه