دستی در میان تاریکی : عنوان
0
1
1
2
مریم :یکسال گذشت یکسال که رضا از پیش منو دخترش پر کشید و رفت و مارو تنها گذاشت اوایل سخت بود نبودنت نداشتند ندیدنت اما کم کم تونستم کنار بیام سخت بود اما غیر ممکن نه یه شغل خوب و ابرومند پیدا کردم تا خودم سرگرم کنم تا کمتر فکر و خیال کنم رضا نمیدونی که چقدر دخترمون شبیه تو شد اولین کلمه ای که صدا کرد بابا بود خودم بهش یاد دادم
خانم مریم نمیخواین بیان بریم دار شب میشه
مریم :چشم الان میام یه لحظه بوسه ای به سنگ قبر زدم و از خداحافظی کردم و از قبرستان خارج شدم
ماشین برای لحظه ای توقف کرد و آقای حسینی از ماشین خارج شد و به سمت دکه بستنی فروشی حرکت کرد و کمی بعد با دو عدد بستنی آب هویج خارج شد .
اقای حسینی دیدم رنگ به رخساره ندارین برای همین دو عد اب هویج گرفتم که با هم بخوریم
مریم دستون درد نکنه راضی به زحمت نبودم
اقای حسینی چه زحمتی نوش جونتون
مریم این چند وقت شما اثبات زحمت شما شدم شرمنده
اقای حسینی این حرفا چیه اقا رضا به گردن من حق داشت الان که نیست باید براش جبران کنم
مریم به هر حال تشکر بهتر راه بیوفتیم
ممنون همین جا پیاده میشم خداحافظ اقای حسینی در باز کردم و وارد خانه شدم صدای گریهه میامد دخترم بغل کردم و او را در آغوش کشیدم و براش لالایی خوندم.
لالا لالا بخواب عزیزم
ماه قشنگه پیشت میریزم
لالا لالا ستاره میاد
قصه میگه، کنارت میخواد
لالا لالا گل باغچه
خواب میاد با رنگ و نقشه
لالا لالا پرنده میگه
"بخواب آروم، دلم دیگه"
لالا لالا بخواب شیرین
میرسه فردا مثل آفرین
لالا لالا فرشته اینجاست
دست کوچولو توی دستاش
لالا لالا بخواب گلِ من
رویا میاد با صدای من
لالا لالا بخواب نازنین
صبح میرسه با یه آفرین