ماه و خورشید

ماه و خورشید

Mahdiye123484 نویسنده : Mahdiye123484 تمام شده

داستان های مشابه

چشم هات رو باز می‌کنی و از روی پارکت های سردی که کل بدنت ...

چشم‌هایش تار می‌دیدند. فکش بی اختیار روی هم می‌خورد و صدای ...

خیلی وقت هست که یاد گرفتم وقتی کسی خیلی خوب است حتما یک نقشه‌ی ...

داستانی هم هست از یک عاشق:?

ماه، هر شب با نوری که از پشت زمین به او می‌تابید، شب‌ها را روشن می‌کرد.اما دلش همیشه به دنبال نوری طلایی بود که نمی‌توانست مستقیم ببیند.
یک شب، پر از کنجکاوی، از زمین پرسید:
ـ زمین، این نور طلایی که همیشه می‌بینم، از چیست؟
زمین با آرامش پاسخ داد:
ـ از ستاره ای به نام خورشید است...
ژانرها: داستان کوتاه
تعداد فصل ها: 1 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.