ماه، هر شب با نوری که از پشت زمین به او میتابید، شبها را روشن میکرد.اما دلش همیشه به دنبال نوری طلایی بود که نمیتوانست مستقیم ببیند.
یک شب، پر از کنجکاوی، از زمین پرسید:
ـ زمین، این نور طلایی که همیشه میبینم، از چیست؟
زمین با آرامش پاسخ داد:
ـ از ستاره ای به نام خورشید است...