زندگی در مرگ : قسمت دوم 

مرد جواب داد: از اولش هم خواب نمی‌دیدی و هرآنچه دیدی واقعیت بود.تو الان باید توی دنیای مردگان می‌بودی؛اما فرمانروایان من فرصتی دوباره بهت دادند و تو باید در عرض سه ماه قاتلی را همراه من پیدا کنی. آن قاتل پنج نفر را که توی لیست نبودند را کشته است و اگر در این سه ماه قاتل را پیدا نکنی خواهی مرد.

_ و اگر در عرض این سه ماه پیدایش کردم چه میشود؟

_اگر پیدایش کنی به طول عمرت اضافه خواهد شد.

_خب چطوری قاتل رو پیدا خواهیم کرد؟

_قاتل بهت خیلی نزدیک است و تا الان بار ها سعی داشته است که تو را بکشد،تو باید به زندگی عادیت ادامه دهی و نشانه‌ها را دنبال کنی.همچنین تو باید به همه مشکوک باشی حتی کسانی که دوستشان داری.در بیشتر مواقع خنجر را از بهترین شخص های زندگیت میخوری. من نیز هر موقع صدایم کنی به شکل انسان ظاهر خواهم شد.

مجدد چراغ های مترو خواموش شد،همه کسانی که در مترو بودند ظاهر شدند و مترو مجددا مترو حرکت کرد. 

دختر سعی داشت به همه مشکوک باشد. در محل کارش و بین دوستانش اما هیچ نشونه ای نمیدید بعد از یک هفته، روزی که داشت از خیابان عبور میکرد تا به خانه برسد ،در راه خانه احساس کرد که کسی دارد تعقیبش میکند. احساس ترس داشت و نمیدانست چه کار کند پس شروع به دویدن کرد و سعی میکرد پشت سرش را ببیند در همین حال سعی داشت تلفن خود را بیرون بیاورد تا با پلیس تماس بگیرد، اما زمانی که شماره را گرفت قبل از انکه بتواند صحبت کند مردی قد بلند با لباس مشکی درحالی که صورت خود را پوشانده بود، تلفن دختر را به زمین انداخت و با چاقویی در دستش سعی کرد به دختر اسیب بزند. دختر دوید و سعی کرد فرار کند اما سرعت مرد بیشتر بود و توانست دختر را بگیرد؛ در اخرین لحظه که خواست چاقو را در شکم دختر فرو کند، دختر یاد حرف فرشته افتاد و فرشته را صدا کرد و درخواست کمک کرد.

 همان لحظه فرشته به شکل ادمیزاد رسید و از کلاه سویشرت مرد گرفت و به سمت خودش کشید.

 مرد سعی کرد چاقو را به فرشته بزند اما فرشته با پایش به مچ دست مرد ضربه زد و چاقو زمین افتاد اما زمانی که امد او را بگیرد؛ مرد چاقو را برداشت، به دختر زد و دوان دوان فرار کرد....