.زیر نور ماه.

.زیر نور ماه : .زیر نور ماه.

نویسنده: sogihpr

شبی ماه را دیدم که نوری تابان بر من می‌تاباند به او گفتم: ای ماه زیبا! او پاسخ داد: بله جانم؟گفتم: چگونه تو انقدر زیبایی! اصلاً تو را چه کسی آفریده؟پاسخم داد: این همه زیبایی را خداوند در من قرار داده است و او آفریدگار من است. گفتم: خوشا به حالت که عزیز دردانه آسمانی! لبخندی زد و گفت: تو مگر آفریده خدا نیستی؟گفتم: هستم اما... ماه میان حرفم پرید و گفت: اما ندارد،خوب بنگر این تو هستی که یک کوه  بلند قامتی که در خود معادن زیادی جای داده است فقط کسی را می‌خواهی که آنها را کشف کند. گفتم:راست می‌گویی؟این حرف‌ها روکه برای دلخوشی من نمی‌زنی!؟پاسخی نداد؛فقط کمی نگاهم کرد. گفتم: مشکلی پیش آمده! بعد از کمی تردید پاسخم داد: داشتم به زیبایی‌هایت می‌نگریستم دقت که کردم دیدم تو رودهای جاری داری برف های زیبایی روی تو نشسته‌اند،کوهنوردان زیادی سالانه برای اکتشافات خود پیش تو می‌آیند! کم است یا باز هم بگویم؟
با خنده گفتم: تعریف زیاد موجب زیاد شدن غرور می‌شود لطفاً تعریف نکنید حتی شما ماه عزیز 
:) ما هم با لبخند گفت: شما امر بفرمایید... و اینگونه بود که یک شب زیر نور ماه گذشت..
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.