پایان سلطنت تاریک : عنوان

نویسنده: klwrancp

لی:هی جیم،جیم بیا اینجاجیم:چیه؟لی:داشت چی بهت میگفت؟جیم:اون یک آدم خودخواهه و خیلی ام مرموز و همینطور مشکوک لایون: منم بهش مشکوکم اتفاقا خیلی عجیبه به کینگ کاری ندارم که هویت اش مخفی اما این مرد با نقاب جگوار یکم عجیبه نه جیم:انگار هویتش خیلی مهمهلایون:ارهجیم: اخلاقش طور ایستادنش صداش هم خیلی شبیه یک نفرهلی:اوکی اوکی وایسید وایسید باهم بریم میشه پیش داوری رو بزارید کنار یک لحظه کازو خودش قدرت هامونو گرفته خودشم بیاد اموزشمون بده عجیب نیس تازه این طرف خودشم گفته دشمن کازوعه و میخواد با کمک ما باهاش مبارزه کنه پس فک نکنم اون باشهلایون:ببینم مگه کسی اسم کازو رو آوردجیم:فقط در حد یک شکهلی:کازو کسی رو در حد خودش نمی دونه که بیا آموزش هم بده چه حرفا اون خیلی متکبره یک جوری رفتار نکنید انگار نمیشناسیدشجیم:شایدم اینکارا جزو نقشه باشهلایون:حالا به نظرم بهتره واقعا زیاده روی نکنیم شاید داریم اشتباه فک میکنیم بهتره یک چند روزی زیر نظر بگیریمش بعد قضاوتش کنیملی:درستهآرتور:بچه ها چطورین بیاین این هم برنامه های شما از فردا شروع میکنیم هروز بیاین همین ساعت به امید اینکه همه موفق بشیدارتور چند قدمی برداشت و دوباره حرفی زد:داشتم میدیدمتون...... داشتین حرف میزدینسرشو برمیگردونه :به نظرم زیاد باهم حرف نزنید و بیشتر تمرین کنید بلک شادو یکم حساسه روی این موضوع اون معتقد که حرف زدن حواس آدم رو از مبارزه پرت میکنه پس جلوی اون حرف نزنید یکم سخت گیره اما خب واقعا آدم خوبیه به نظرم تو نگاه اول یکم خشن به نظر میاد ولی بعدش که بیشتر باهاش آشنا شید نظرتون عوض میشه و اونم با شما جور تر میشهلی:آهان خدا کنه البته که تمرکز ما بیشتر روی مبارزات مونه تا ارتباطآرتور:اره اما ارتباط توی رد بدل کردن اطلاعات و آموزش حرف اول میزنه از من گفتنآرتور اینو گفت و از اونا فاصله گرفتلی:اوکی با این حرفش بیشتر شک کردملایون:عجیب تر و مشکوک تر از مسابقه این باشگاهجیم:این ثابت میکنه چیزای عجیب آخر عاقبت خوبی ندارن.....کازو کنار میز ایستاده بود و به بقیه نگاه میکرد که آرتور اومد کنارش آرتور:اگه اینطور ادامه بدی لو میریکازو:میشه انقدر فاز منفی نگیریآرتور:اون سه تا بهت شک کردن خواستم بدونیعوض کردن هویت و مخفی کردنش به این نیست که فقط نقاب بزنی اسمت رو عوض کنی بگی آره من الان دیگه یکی دیگم کسی هم نمیفهمه باید صدا و اخلاقت هم مخصوصاً عوض کنی حداقل تا چند روز که نگاه ها ازت برداشته بشهبه اون سه تا لی ،لایون و جیم نگاه کردمآرتور:بهشون نگاه نکن لطفاًمن:اون سه تا شیفت اومدنشون عوض کن هر چقدر کمتر اینجا همو ببینن کمتر حرف در میارن در بارم آرتور: نمیشه بیشتر شک میکنن امکان نداره ساعت رو بهشون قبلا گفتم بعد الان بیام عوض کنم نمیگن چرا ما سه تا رو جدا میکنیمن:خیل خب حداقل جای دستگاه هاشون عوض کن یکی بره اون ور یکی هم اینورآرتور:میگم نمیشه جداشون کنیم شک میکنن من بهشون تذکر دادم فعلا چند روزی کاری به کارشون نداریم فعلا باید رو تو تمرکز کنیم صداتو عوض کن و همینطور شخصیتمن:خب آقای همه چیز دان بگو چطوری؟آرتور:خببب مثل یک قهرمان باش اینو بدون  که تو نقش یک قهرمان رو داری برای اونا نه شرور لحجه ات هم تعقیر بده خیلی شبیه کازو حرف میزنیمن:هوففآرتور: خربزه خوردی باید پای لرزش ام بشینی چند روز تمرین کنی به این رفتار ها عادت میکنی مثل یک بازیگر تو هم که بازیگر ایت حرف نداره پس میتونی صد در صدچند روز بعدمکان: خونه جنی از دید:جنیتقریباً یک هفته اس که شاینی پیش من میمونه اون دختر خیلی خون گرمی و من رو هم از تنهایی در اورده ما خیلی زود تونستیم باهم صمیمی بشیم و اون فهمید من با بقیه میشیما ها فرق دارم راستش چیز عجیب راجب شاینی اینه که اون یک حیوان خونگی داره حالا میگید کجاش عجیبه اینجاش که اون یک پاندا داره یک پاندای گنده که میگه از بچگی بزرگش کرده ولی خب هم زیاد وول میخوره و یکم هم بزرگه ینی یکم نه برای خونه کوچیک من این پاندا زیادی بزرگه هنوز هیچکس از توی آپارتمان نمیدونه ما تو خونه پاندا نگه میداریم هیهی خنده داره و آرامش خونه تقریبا بهم خورده اما همینش هم شیرینه چیزی که جالب راجب شاینی اینه که اون از پانزده سالگی با جیم دوست بوده و باهم میرفتن مدرسه اون میگه جیم اون طوری که رفتار می‌کنه سرد نیس در. واقع خیلی مهربونه و اصرار داره من یک شب جیم رو برای شام دعوت کنم انگار یک جورایی رو جیم کراشهفردا مدرسه ها شروع میشه و شاینی دل تو دلش نیستقرارع ترم دوم دانشگاه رو شروع کنیم و من تازه انتقالی گرفتم به دانشگاه اونا شاینی همش از دوستاش حرف میزنه ساکورا امیلی یانگست استیو همون هایی که توی مسابقه بودن به منم یکم ذوق میده و میگه اونا هم از تو استقبال میکنن و خب اون یک ذره هم امید دارع که جیم بلآخره به دانشگاه میاد و خب هرچقدر میگم اون ترک تحصیل کرده تو کتش نمیره.از توی اشپز خونه با یک کاسه هله هولع تو دستم اومدم شاینی داشت باز هم موهای مشکی موج دارش رو خرگوشی با اون کش مو های خوشکلش میبست واقعا به کش مو هاش حسودی میکردم خیلی متنوع و ناز بودن من:برای فردا هیجان داری؟شاینی:چه جورم قرارع رفیق فاب هامو ببینم تو هم که هستی چی از این بهترمن:امید وارم که همه چیز خوب پیش برهشاینی:کاش جیم هم یک دفه سرکلش پیدا بشهمن:ای کاششاینی:شما دو تا به عنوان خواهر برادر باید کنار هم باشید تو باشگاه همش با اون راجب تو حرف میزنم من:اه راستی باشگاه چطوره هفته اول چطور بود شاینی:کلیییی فن یاد گرفتم بلک شادو واقعا آدم خوبیه خیلی خوبه اولش زیاد باهامون جور نبود اما الان مهربونه و همیشه یک لبخند ملیح مهربون میزنه خیلی سخت کوش و سخت کوشی رو به ماهم یاد میده تقریبا همه بهش اعتماد کردن و دوسش دارن با همه جور شده و حرف میزنه یکم تو تمرینات سخت گیره ولی همینش خوبه در کل اونجا عالیه همه دوستامم هستن هم اونایی که تو ترنمنت هستن تقریباً باعث شده هم از رغیب به رفیق تبدیل بشنمن: عالیه با این توصیف که کردی کنجکاو شدم ببینم صورت جگواری رو شاینی:نقابش یک جوریع ولی در کل مرد خوبیه همراه کینگ کینگ هم خیلی شوخ مهربونه یک روز بیا ثبت نام کن به جیم هم نزدیک تر میشی اینطوری هم بلک شادو رو میبینی هم چند تا دوست پیدا می‌کنیمن:باشهشاینی:اصلا فردا بعد دانشگاه ما قراره گروهی بریم اونجا شیفت هامون یکی عه تو هم بیا باهامون به یک بهونه ای هم باشگاه رو میبینی هم با اون آشنا میشیمن:اوهوم حالا که میگی باشه تا فردا ببینم چی میشه
شاینی:وااای
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.