روز اول دانشگاهدر کوچه های لذت بخش هوکایدو (نام یکی از شهر های ژاپن)من و شاینی در حال قدم زدن بودیمتا راه دانشگاه قدم میزدیمشاینی:واااای خیلی خوشحالم قراره رفیق هامو بیینم بلاخرهمن:تو که هروز تو باشگاه اونا رو میبینیشاینی: اره اما بلک شادو رو که میشناسی زیاد خوشش نمیاد سرمون گرمه حرف زدن بشهمن:راستش بلک شادو رو نمیشناسم واقعا پس نمیتونم نظری بدم شاینی:میشناسیش بلاخره میشناسی امروز میبرمت پیششمن:باشهشاینی:از همه چیه دانشگاه خوشم میاد جز....من:معلم فلسفهشاینی:ناااا از درس خوندن متنفرم ولی از یک چیز بیشتر متنفرممن:خب چی؟شاینی:کلوی قلدر پولدار مدرسه اون دختری که خودشو خیلی خاص میدونه اما سه سال پشت کنکور بودهمن: کلوی؟شاینی:نمیشناسیش ؟من:چرا باید بشناسمشاینی:کلویی میشیما خواهرتمن:خواهر؟شاینی: خواهر ناتنی ایتمن:من یک خواهر هم دارمشاینی: اره اون از تو بزرگتره فک کنم سه سال ولی چون سه سال پشت کنکور بوده با ما تو کلاس ما درس میخونه اون یک آیدل معروفه آیدل معروف شرکت جیمن:زیاد تو نخ خواننده ها نیستمشاینی:اون خودشو سلبریتی میدونه و برای همه پز میاد دختر نیلا ویلیامز خواهر زاده انیلا و دختر کازومن:چه شکلیه که کازو و نیلا فک نمیکردم رابطه ای باهم داشته باشنشاینی:دیگه ندارن رابطه شون مال خیلی وقت میشه برای اولین مسابقه مشت پادشاه همون موقع که کازو هجده سال و نیلا پونزده سالش بود از یک رابطه یک شبه به وجود اومده ،نیلا قبلا یک خلافکار و قاتل سریالی فوق العاده بود حتی با وجود سن کمش هانگسای پدربزرگت اونو استخدام کرد که کازو رو بکشه و نزاره تو مسابقه شرکت کنه ولی بعدش نیلا حامله میشه و بعد پلیس دست گیرش میکنه مجبور میشه بچه رو نگه داره البته اگه دست نیلا بود سریع بچه کازو رو مینداخت اما تو زندان نمیتونست خلاصه تا شش ماهگی دووم میاره و بعد از زندان فرار میکنه میگن حبس ابد براش بریده بودن فرار میکنه و تو راه فرار دردش میگیره تو شش ماهگی بچه رو بدنیا میارع و همونجا ولش میکنهمن:بعدش چی میشه؟شاینی: آنیلا خواهر نیلا گر چه دو تا خواهر از هم متنفرن اما انیلا یکم خواهرش دوست داره انیلا کلوی پیدا میکنه بعدش رو دیگه نمیدونم راستش...من:تو این همه اطلاعات رو از کجا اوردیشاینی:دیروز بحث کلوی شد یک دفه تو باشگاه آنیلا هم داستان کلوی رو تعریفمن:واکنش نیلا چی بود؟شاینی:راستش جای جالبش هم همینه نیلا معتقده که دختری نداره و کلوی رو نمیخواد اون هنوزم که هنوز بعد ۲۶سال کلوی رو ندیده و همیشه هم اون را نادیده میگیره پس ینی تقریباً کلوی بدون محبت مادری بزرگ شدهمن: عجب چقدر شبیه منه منم بدون محبت مادری و پدری بزرگ شدم موقعی که پدر بزرگم منو از مادرم دزدید زمانی که بدنیا اومدم حتی نتونستم مادرم رو درست ببینمشاینی:اوه آه رسیدیم چقدر حرف زدیم حواسمون از راه پرت شد بیا بریممکان خانه انیلا:خاله خاله این پاپیون صورتی منو ندیدیامروز روز اوله باید خیلی خاص باشم آنیلا:تو همیشه خاصی عزیزم ولی یکم شلخته کلوی:باورم نمیشه هنوز زنگ نزده از اون هفته که با هانگسای جنگید و خبر شیطان بودنش همه جا پخش شد یک بارم به من زنگ نزده حالمو بپرسهآنیلا:کی ؟کلوی:پدرم حالا دوباره قرارع برم دانشگاه و دوباره مجبورم کلی سوال جواب بدم درباره اون روز اون روز که هانگسای ودیو شیطانی بودن پدر رو پخش کرد مجبور شدم به همه بگم انیمیشن بوده و فیک بودهآنیلا:اوهومکلوی:من دارم اینجا آبرو میخرم ولی اون به خودش زحمت نمیده زنگ بده درحالی که داشت رژ لب صورتیش رو با اصبانیت میزد ادامه دادآنیلا:اما کلوی پدرت سرش خیلی شلوغه کارای شرکت هستشکلوی:رو پوش خز دارم کجاستآنیلا: عزیزم برای پالتو خیلی زود نیس تازه اول پاییزهکلوی:عینکم کجاست آهان ایناش نه خاله جون این لباس ها قدرت میخرن نشون میده چقدر قدرتمند و پولدارم همه رو ساکت میکنهآنیلا:درسته توی آیدل معروفی عزیزم تک خوان(سولوییست) کلوی رپر و زیبای همه ی مردم تو افتخار اوناییکلوی:اه واقعا حوصله امضا دادن و عکس گرفتن با دانشجو ها و ندارمآنیلا:یکم تحمل کن این برای خودت هم خوبهکلوی:خب من دیگه برممکان دانشگاه:شاینی:خب بزار ،دوچرخه بزارم از اونور ساکورا و امیلی رو هم دیدیم که جلوی هم وایساده بودن و خب انگار مثل همیشه در حال بحث کردن بودنشاینی با خوش حالی اونا رو صدا کرد:ساکوراااا امیلییییساکورا: اوه خدا رو شکر دوباره جمع مون جمعههامیلی:هنوز نه یانگست و استیو هنوز نیومدنساکورا:اون که همیشه دیر میاد خوابه حتما یانگست امیلی:چی میگی بابا یانگست از ساعت پنج صبح بلند میشه جلوی آینه و با موهای قرمزش ور میره مخصوصا امروز که روز اول ساکورا:جلوی آینه تمرین میکنه تا ببینه چه شکلی باید با دخترا حرف بزنه و مخشون بزنهبعدش همه زدیم زیر خندهشاینی بعد از خنده ای شیرین گفت:خب برای اکیپ مون یک عضو جدید دارم گایز جنیساکورا:بعله دخترعمه ی عزیزم که هنوز وقت نکردیم آشنا بشیمشاینی:میشید میشیدامیلی: وایسا اون که شبیه کلوی نیست به هر حال دختر کازوعهشاینی:جنی یک چیز دیگس مگه نه جنی اون اصلا شبیه خانواده میشیما نیست هیچ بدجنسی ندارهجنی:سعی میکنم خودمو ثابت کنمساکورا نگاهش به ماشین ها افتاد که توجه اش به لیموزین مشکی جلب شدساکورا:مار از پونه بدش میاد جلوی خونش سبز میشه خانوم خانوما تشریف اوردنامیلی:کلوی دختری که میگه ثروتش از من بیشتره راستش پدر منم جزو ثروت مند های فرانسه و دنیاس منم عین یک پرنسس امساکورا: اره تو هم عین کلویی یک پرنسس افاده ای هستی زمانی بود که امیلی هم عین کلویی قلدر بودن و بست فرند کلویی بود هردوشون جزو بچه پولدارا بودن ولی بعد یک روز کلویی هم زیر آب امیلی زد فاتحه دوستی شون خونده شد امیلی: میشه ساکت شییجنی:خواهرم ینی برای اولین بار رفتارش با من چجوریه با این حرف هایی که پشت سرش زدن فک نکنم خوب باشهساکورا: کلویی دختری با موهای قرمز چشمای آبی مثل مادرش نیلا یک چهره اروپایی داره ولی مثل پدرش کازو درونش بد و تاریکه اونم عین کازو شرورامیلی:دیوونه شدی معلومه کلوی چهرش شبیه اروپایی هاست ناسلامتی نصفش اروپایی هایا پیاده شدن کلوی همه ی دانشجو ها دورش جمع شدن چون اون خیلی معروف با افاده عینکش رو در آورد و با اون کت. خز دارش راه رفت کلوی:اه هوا آشغال رو زمین اشغال دورمون هم آشغال تا کی باید این اشغال ها و تحمل کنم کلویی با کفش های پاشنه بلندش تا سالن دانشگاه راه رفت و همه دانش جو ها هم مشتاق پشت سرش اون واقعا زیبا بود برای ژاپنی ها قیافه اون عجیب و زیبا بود چون اون شبیه اروپایی ها بود امیلی:هاه اومده دخترا من یک حساب تسویه نشده دارم برم بهش سلام شاینی:نه وایساساکورا:از روز اول قرارع دعوا راه بندازن چه شود....