پایان سلطنت تاریک : عنوان

نویسنده: klwrancp

شاینی:راستی جنی امروز میای باشگاه جنی:من که ثبت نام نکردمشاینی:بیا دیگه شاید ثبت نام هم کردی با بلک شادو آشنا میشییجنی:نمیدونم چرا یک حس بدی به این مرد میگیرم حتی اسمش هم خوفناکهشاینی:واااای نههه اصلا اینطور نیست فقط یکم کم حرفه دقیقا عین خودت اما مرد خیلی خوبیه ببینیش خوشت میاد ازش حتی جیم هم ازش خوشش اومده باورت میشهجنی:جیم به هر کسی اعتماد نمیکنه بعید می‌دونم خوشش اومده باشهشاینی:اون اول باهمه سرد بود اما الان باهم خوبه امروز میبینیشیک دفه کلوی از در کلاس زد بیرون و نگاهی طلب کارانه به ما انداخت و گفت:این تازه اولشه میبینی باهات چیکار میکنم جنی:به نظر من بهتره مثل دوتا غریبه باشیم کاری به کار هم نداشته باشیم اینطور با آرامش هردومون میتونیم تحصیل کنیمکلوی:حیف شد من دختر آرومی نیستم تقاص اون حرف هایی که تو کلاس زدی رو پس میدی خانوومشاینی:ای بابا چی میگی دیگه برو مزاحمکلوی:تو چی میگی دختر چینی برگرد به کشورتشاینی:کلوی تو خیلی نژاد پرستیکلوی:حداقل عین تو مشنگ نیستمجنی:بس کن کلویی دیگه برو کلویی نگاه به سر تا پامون انداخت دماغشو انداخت بالا و رفتشاینی:خیلی رو مخ دختره ی دیوونهجنی:ولش کن بهتره زیاد باهاش دهن به دهن نزاریم یکم پارس می‌کنه بعدش میرهشاینی:اره راست میگی بچه ها رفتن بوفه تو هم بیاجنی:اممم باید برم کتابخانه باید انتخاب واحد کنمشاینی:اهان تو هنوز انجام ندادی باشه برو بیا بوفه زود جنی : باشهشاینی رفت و من یک دفه حس کردم یک نفر پشتم وایساده با وحشت برگشتماون بود لئونارد بهت زده بهش نگاه کردماونم با صورت جا خورده و شرم زده گفت:شرمنده نمی‌خواستم بترسونمتجنی:بفرما چیزی میخواستیلئو: ببخشید ناخواسته شنیدم میخواهی بری انتخاب واحد گفتم منم بیامجنی: انتخاب واحد کتابخونه اسلئو:عه پس راهمون یکی عه راستی شنیدم دعوا شده ناخواسته شنیدم که داشتی با اون دختر مو نارنجیه دعوا میکردینجنی:خب راستش اون اول شروع کرد لئو:اهان اره معلوم بود میتونم بپرسم سر چی بود؟جنی:یک چیز شخصیه لئو: که اینطورمکان:بوفه(غذا خوری دانشگاه)شاینی:یانگست پسر جدیده رو دیدییانگست:بعد سالها یک پسر اضافه شدشاینی:رو جنی کراش زدیامیلی:نه باباااایانگست:چطور تو دو ساعت کلاس اینو فهمیدیشاینی: همش دور بر جنی با اون حرف میزنهامیلی:شایدم چون هردوشون جدیدن اینطوریهیانگست:شما اصلا مطمئنید که میخواهید با دختر میشیما ها بگردین؟ از کجا معلوم عین کلوی نباشه از نظر جذابیت که شبیه شه اما از نظر شخصیت اخلاق چی؟شاینی: جنی عین بقیه میشیما ها نیس اون خیلی خوبه فرق میکنهیانگست:ای وای این همون خانووم نیست همون خانومی که رو جیم کراش زده بود میگفت جیم مثل بقیه میشیما ها نیس دیدی چیشد پسره داشت میلیارد ها انسان می‌کشتامیلی:در ضمن بزار بهت یادآوری کنم که تو با یک هیولای واقعی زندگی می‌کنی تو اصلا چیز عجیبی از اون دختر ندیدی؟تا اونجایی که میدونم میشیما ها از جمله کازو و جیم و جنی قدرت های ماورایی دارن و میتونن تبدیل به شیطان بشنیانگست:درسته اونا دو رگه ان یک رگ انسان رگ دیگه شیطان از نظر خونی اینو ثابت میکنه واقعا رفتار های عجیب از جنی ندیدی؟شاینی نفس عمیق کشید و نگاهی به یانگست انداخت :نه ندیدم بچه ها اون خیلی خوبه اون منو به خونش راه داد شهریه دانشگاه رو داد و خیلی چیزای دیگه برام انجام داد نمیتونم بی جواب بزارم جنی دختر مهربونیه اون اهل جنگ نیست اون حتی راضی نیست با کلوی بجنگه از جنگ های میشیما ها بی زاره موقعی که کلوی باهام بد حرف زد ازم دفاع کرد در ضمن اون یک رگ انسانی خوبی هم داره اون که فقط بچه کازو نیست بچه مادر جیم ینی جان هم هست جان از اونجایی مبارز ها میگفتن خیلی زن خوبی بوده ولی گول خورده جنی هم شبیه مامانشه لطفا دیگه راجب جنی اینطور حرف نزنید من همه جوره اونو دوست دارمامیلی: اصلا هم به خاطر اینکه خواهر دوقلوی جیم نیست بچه هاشاینی:امیلی تو رو به خاطر رضای خدا من دارم جدی حرف میزنم امیلی نیش خندی زد و تعنه آمیز سرشو تکون داد و گفت:اوکی یانگست هوف: بگذریم ساکورا کجاست؟امیلی:داره غذا میگیرهیک دفه ساکورا حالتی شگفت زده اومد دستشو رو میز کوبید و گفت:خبرا رو شنیدین؟؟شاینی:حالت خوبه چه خبریساکورا:خبر میلیون دلاریامیلی:درست حرف بزن ببینم چی میگی زبون بستهساکورا:تو خفه شو واقعا خبر هارو نشنیدین تو کل دانشگاه پیچیدهیانگست:چرا نسیه قصتی حرف میزنی کامل بگو ببینم چی شده؟ساکورا:جنی تنها میشیمای دانشگاه نیستهمه بچه پوکر شدن و به ساکورا نگاه کردنشاینی:خیلی بی مزه بود ساکورا:مگه شوخی دارم؟؟امیلی:احمق معلومه جنی تنها میشیما نیست تا کلوی خواهرش باشه تنها نیستساکورا:نه خرع یکی دیگه غیر جنی و کلوی یک دختر دیگه داره تو کلاس حسابداری درس میخونهیانگست:میشه لطفا یکی تعداد دختر های کازو رو بهم بگه بابا اینا هی دارن تکثیر میشننن به جای اینکه کم بشن زیاد میشن خدا حرم کنهامیلی:مثل میکروب میمونن هم در حال تولید مثل انساکورا:همونش عجیبه طرف میشیما ولی دختر کازو نیستشاینی:پس کیه؟ساکورا:دختر هانگسای  بعد مرگ هانگسای کل ارث به اون رسیده دختر کوچک شهیانگست:مگه فقط لایون و کازو بچه های هانگسای نبودنساکورا: نمیدونم شاینی:شایعه است بابا ساکورا:میگم واقعیه بچه های حسابداری میگفتن خودشو معرفی کرده رینا میشیما دختر هانگسای یانگست:ینی خواهر کوچیکه کازو وا دف خداییش اینا چینشاینی:ینی جنی میدونهامیلی:نمیدونم خودت چی فک میکنی؟وقتی تو یک روز باهم  اومدن دانشگاه من گفتم این دختره یک ریگی تو کفشش هست نگفتم خانواده میشیما خانواده دغل بازی آن جدا از شیطان بودنشون ساکورا:فک کنم رینا شیطان نیست چون کازو قدرت شیطانیش رو از مادرش به ارث برده و هانگسای انسان بوده و فک کنم مادر رینا کس دیگه ای باشه چون مادر کازو تو پنج سالگیش مردهیانگست:نمرده کشته شده به دست هانگسای هانگسای موقعی که میفهمه زنش انسان نیست اونو میکشه هانگسای هیولایی در لباس انسان بود اون انسان حساب نکنید کثافت کاری های کازو از شیطان بودنش نیست چون پسر هانگسای این شکلی هر کی که میشیماست سرکش اوغده ایه اینو همه خوب میدونندر همون لحظه روی میز اکیپ کلوی هم همین موضوع مطرح شده بود:شنیدی کلوی سنپای انگار یک عمه پیدا کردیکلوی:درباره شایعه یا واقعی بودنش باید با پدرم صحبت کنم اما جدی خیلی عجیبه این یارو کیه؟باید برم یک تماس بگیرم دانش جو:موقعی که فهمیدی به ما هم بگو کلوی: میرم کتابخونهشاینی:مثل اینکه کلوی هم فهمید ندیدی بلند شویانگست ادای کلوی در میاره :الان میدونی کلوی چی میگه همه اینا شایعه است همه اینا شایعه است توجه نکنید وای وایامیلی و ساکورا میخندنولی شاینی تو فکر فرو رفته بود یک دفه بلند میشه و میگه:باید برم کتابخونه به جنی بگم ببینم می‌دونه یا نهامیلی:اونقدر سنگ میشیما هارو به سینه بزن تا بمیری یانگست:خشن نباش خب خانوما ناهار خوبی داشته باشید من برم پیش برو بچامیلی :ای بابا حالا میموندی همش میره
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.