پایان سلطنت تاریک : عنوان

نویسنده: klwrancp

رینا:پس تو تو هم هستی هه چند تایین آخه مگهجنی:من واقعا دیگه نمیخوام راجب این چیزا صحبت کنم بسه امروز به اندازه کافی عجیب بودلئو:جلل خالق واقعا هم که من گیج شدم یک خانواده تو مدرسه داریمشاینی خنده استرسی کرد و برای اینکه لئو رو از ما جدا کنه گفت:هی اسمت لئو بود درسته؟هنوز با بچه های کلاس آشنا نشدی نه؟بیا بیا ما یه اکیپ داریم شاید بخواهی باهاشون آشنا شی نه لئو:آخه می‌خواستیم با جنی بریم کتابخونه انتخاب واحد شاینی در حالی که دست لئو رو میکشید:اوو حالا وقت هست برای اینکارا بیا بریم بیا لئو:آخه اخ هی جنی من دوباره میام پیشتون آشنا میشیم شاینی:بیا بیا رینا سرشو برگردون و گفت:پس شما دخترای برادر قاتلم هستین؟تو تو کی هستی جنی کدوم دخترشیجنی:من من جنی ام دختر جان کنیا و خواهر جیمرینا:جیم؟من و جیم موقعی که پدرت برای نابودی دنیا قیام کرده بود تو یک تیم بودیم پس تو خواهرشی ببینم تو باباتی یا با برادرت؟جنی:من من بی طرفم اصلا تو این جنگ نیستم بی‌خیالم شیدکلوی اومد جلو و گفت: پس تو دختر کوچولوی شیطان صفت هانگسای میخواهی انتقام بگیری ولی بهتره بدونی پدر من بود که انتقام گرفت در اصل پدرت حقش بود اون بلا سرش بیاد تازه کمشم بود اون موقع ها چه بلایی به سر پدر من نیوردرینا:حالا ببین من چه بلایی به سرت میارم فعلا که همه ضد پدرتن کل دنیا الانم فرار کرده معلوم نیست کجاست ولی وقتی بیاد همه رو به روش قرار میگرن به خاطر کار هایی که کرد میخوام بدونم اون روز تو کجا هستیکلوی: صدر ارتش دقیقا اون جلورینا:به نظرت کوذای میشیما جرعت میکنه دختر نامشروعش رو بزاره اول صف ارتشش هه پدرت برای هیچی ارزش قائل نیست حتی ارتشش همه رو لیزر زد اون روز چه ما و چه ارتشش پس بیاد برای تو ارزشی قائل اون حتی تلفنت هم جواب نمی‌ده چه برسه تو رو بزاره فرمانده البته قطعا اگه تنها بدبخت بشه گزینه آخرش تو خواهی بود فعلا که فرار کرده و حتی جرعت نداره خودشو نشون بده جنگ که پیش کش کلوی می‌دیدم از خشم می‌لرزید حرف های خیلی تندی بارش کرده بود من هنوز هم گیج بودم نمیدونستم در گذشته چه اتفاقاتی افتاده که پدرم و کلوی همچین کینه ای به دل گرفتن گذشته تاریک بود مثل چاهی که تهش نامشخصه هیچکس هم جرعت نداشت راجبش صحبت کنه جز کوذایپدر تنها کسی بود که همه چیز میدونست ولی  دهن باز نمی‌کرد عادت کرده بود همه چیز خودش تنهایی حل کنه و براش مهم نبود که چقدر قضاوت میشه و چقدر تنهاس البته من شناخت خیلی کمی از پدرم داشتم ولی با توجه به حرفایی که پشتش میزنن مثل اینکه همچین موجودیهکلوی:دختره ی عوضی چطور جرعت می‌کنی همچین حرف هایی بزنی تو هیچی نمیدونی از کار های که پدر خودت کرده هیچی نمیدونی فقط بلدی الکی حرف بزنی دفاع کنی اصلا میدونی۲۳سال پیش چه اتفاقی افتاده بود پدرت چیکار کرده بود پدرت تو این سال تا آخر عمرش کار هایی کرد که تصورش هم نمیکنی ولی هیچ‌کس دهن باز نکرد چیزی بگه چرا چون اون یک انسان بود ولی ما برای حقمون اینکار و میکنیم برای انتقام برای ظلمی که بهمون شد من پریدم وسط و گفتم: تو تو چرا تو جزیره نمردیکلوی: ببینم تو با کی؟من:با رینا گفتی تو جزیره هم به بار لیزر گرفته شدن توسط شیطان تو هم اونجا بودی چرا تو نمردیرینا استرس گرفت و شروع به تته پته کردن و جور کردن یک دلیل برای جواب بود:خب خب من یک جا سپر گرفتم بعدشم این اصلا به تو چه ربطی داره چه ربطی به موضوع مون دارهمن:اتفاقا از موضوعی که داریم دربارش حرف می‌زنیم خیلی به صرفه تره حداقل میفهمیم تو کی هستی چی هستی و طرف کی!تو گفتی میخوای پادشاهی شرکت میشیما رو بدست بگیری درسته و میخواهی انتقام بگیری ولی از اونور گفتی تو جنگ به جیم و گروه لایون کمک کردی ینی اونا رو بازی دادی ؟دو رو بازی در آوردی ؟بهشون نگفتی دختر میشیمایی و برای انتقام اینکارو می‌کنی ادای قهرمانا رو درآوردی ازشون سو استفاده کردی دروغ گفتی بازیشون دادی؟
فقط برای انتقام در حالیکه اون جون شون برای بشریت به خطر انداختن رینا اگه تونستی از اون فاجعه جون سالم بدر ببری پس مثل اینکه تو هم عین مایی تو انسان نیستی
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.