پایان سلطنت تاریک : عنوان

نویسنده: klwrancp

رینا:چی داری تفت میدی  هه فک کردی من عین شما هام من یک انسانمجنی:ولی رفتارت اینو نمیگهکلوی :چی میگی تورینا:اگه من انسان نبودم پدر من دوستم نمیداشت کل ارث برام نمیزاشت و نمی‌خواست من اداره شون کنمکلوی:فعلا که هنوز دست پدر شرکت و هیچی دستگیره تو نشده از اونجایی که این دختره میگه تو الان باید مرده باشی ولی زنده ای ینی کسی خبر نداره تو زنده ای رینا:من انتقام حق و سهم خودم و پدرم رو میگیرمجنی: دقیقا داری از چه پدری صحبت میکنی؟تو تمام مدت معلوم نبود کجایی الانم از ناکجا آباد پیدا شدی و میگی من رییس ام ،رینا من یک آدم بی طرفم برامم مهم نیست که تو چیکار میخواهی کنی و شرکت میخواهی بگیری یا نه ولی پدرت هیچوقت بهت سر نمی‌زد کلا بهت به هیچ کدومتون سر نمیزد بعد از کوذای فقط شما ها رو ساخت تا به مردم ثابت کنه ژن شیطانی ندارع و انسان البته که توی تو موفق نشد من پیش اون بزرگ شدم اون خیلی بدجنس بود چیکارا با من نمی‌کردرینا: چون تو بچه یک دیو بودی یک شیطان به خاطر همین هم با تو همچین رفتاری داشتجنی:ولی رینا تو هم یک شیطانی تو هم یک دیو درست عین ما کلوی:چی میگی این انسانه هانگسای(پدربزرگ)که ژن شیطان نداشت ما هم ژن مون رو از پدرمون و پدرمون هم از مادرش به ارث بردهجنی:نکته اینجاست هم یک شیطانه هم وارث تخت هانگسای تصمیم داشته با یک شیطان ماده بخوابه و یک بچه شیطانی به دنیا بیاره بچه ای که هم سطح کوذای باشه و بتونه باهاش بجنگه دقیقا هدف ساخت تو هم همین بوده وگرنه لایون و بقیه بچه ها انسان اند به غیر از تو و پدرم و البته ما کلوی: اه برگام فک نمی‌کردم همچین مغزی داشته باشی ولی من ... انسانم ژن شیطانی تو بدن من خونثی شده جنی:میدونم.... گفت گوی خوبی بود خیلی چیزا فاش شد زنگ ناهار داره تمام میشه من دیگه باید برم و امید وارم دیگه هیچ وقت روم توی روی شما باز نشه بیاین از هم فاصله بگیریم و در آرامش به تحصیل مون ادامه بدیم (و ازشون دور شدم)....مکان باشگاه...از دید:کوذای یا همون بلک شادوبهشون نگاه میکردم مثل بدبختا دوباره داشتن به امید فیکی که بهشون با ساختن این باشگاه دادم چنگ میزدن نمیدونستن زیر این نقاب کیه هه چقدر اهمق بودن که به کسی که نمی‌شناسن  سریع اعتماد میکنن آرتور (کینگ)اومدکینگ: دانشکده میشیما باز شده و کلاس های درس شروع شدهمن:خب که چی؟کینگ:تو روز اول یک فاجعه رخ داده خبر داری من:کار های مهم تری از یک دبیرستان الکی دارمکینگ:مثلا شیره مالیدن سر مردم عالیه قطعا اونجا دبیرستان نیست یک دانشکده است و فک کنم برات جالب باشه من:بگوکینگ:تو دختر داری؟من:چی؟اره کلوی میگیکینگ: نه بابا کلوی که خودم میشناسم به غیر کلوی و به غیر جیممن:نه هر کی هم گفته دختر منه هم شایعه درست کرده که بیاد بالا تا حالا کلوی حسابشو رسیده کینگ:چرا درسته خواهر جیم کانیا جنی میشیما دختر جان کسی بهت نگفته بود اون دوتا دو قلو بودن در اصل من:هه چی میگی؟هه (خنده عصبی)کینگ:دیدی جالب بود برات من دی ان ای هاشون برسی کردم درسته خواهر بردارن دو قلو بودن ولی مثل اینکه یک اتفاقی رخ داده که از هم جدا شدن نمیدونم چی من: به نظرت جیم میدونه؟کینگ: نمیدونم حالا خبر دوم ببینم تو خواهرم داری کینگ شروع به خندیدن کرد من:وا د فاک چی میگیدر حالی که داشت میخندید گفت:پسر شما چقدر پر جمعیتین ناموصا کمر پدرت درد نگیره من:هوف این دفه کیهکینگ:رینامن:همون که تو ترنمنت هشت بود اون که تو گروه اونا بود بی دلیل هم با من مشکل داشت کینگ:مثل اینکه بی دلیل هم نبوده پدرش کشتی هانگسای اونم برا انتقام اومده دی ان ای اش هم باهات مطابقت داره من:برای سلطنت اومده و انتقام لایون ینی میدونست کینگ: بریم از زیر زبونش بکشیم من:اره ولی با احتیاطکینگ:بچه های دانشجو باشگاه که دانشگاه دارن مثل املی،ساکورا،یانگست و شاینی تایم شون برای بعد از دانشگاه گذاشتنمن:خب کینگ:دخترتم با اونا توی یک کلاسه شاید باهاشون بیاد من:چی بهتر از این پس بزار بیاد کینگ:چه نقشه ای داری؟
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.