وقتی نگاه خیرع آراد و رو خودم دیدم اخمم و غلیظظظظ تر کردم پس چی بچه پرو با اون چش و چالع خوشملع سفیدش ?? تا اخمم و دید اونم اخم کرد و نگاشو داد ب ملی
منم با اهم و اوهوم خودم و معرفی کردم و کمی تا قسمتی از خودع خوجملم گفدم
بعد از تموم شدنع معرفیامون رفدیم لب دریا نشستیم و شروع کردیم ب حرفیدن . در حین صبتام با بچه ها حواسم ب آراد بود ک اخمیدع بود و با پرستیژع خاص خودش رو کندع درخت نشستع بود و ب آتیش خیریدع بود
اه اه خوشم نمیاد اصن ازش فک کردع کیع همچین مغرور بازی در میارع واسع من پسرع چش سفید چش دراومدع پرو نمیدونه پیش خدای غرور نشستع ??
داشتم همیجوری با خودم میحرفیدم ک با سوالی ک نازی پرسید نگامو سوق دادم طرفش
حنایی چرا نیگات ب این پسرای بدبخت میوفتع می اخمی؟?
انگار سوال همه بچه ها بود ک همشون تایید کردن سوال نازی و با خندع
یکم ت جام جا ب جا شدم و گفدم : والا همیشع همین بودع نکع بگم از همشون بدم میاداااا ن اما کلا از جنس مذکر خوجم نمیاد همه میدونن این اخمم بر حسب عادتع
با تموم شدن حرفم آراد چش و چالش و ع آتیش گرفت و خیرع شد ت چش و چالع خوشملم و با پوزخند گف : هه جالبع ! اون وقت من زمان معرفی کردن بچه ها خیرع شدع بودم ب تموم پسرا و داشتم تجزیه شون میکردم ؟? بعدشم ی پوزخندع دیگ زد .
خیلی جوش آوردم اما موضعمو حفظ کردم و با خونسردی گفدم : آقای آرد ن ینی همون آراد
بعدشم ی پوزخند زدم ، آنالیز کردن فردی توسط فردع دیگ ای ی امر عادیع ، من الان میمونم جلوم چای میساد شروع میکردم ب آنالیز کردنش با حرفی ک زدم بچه ها خندشون گرفتع بود ولی جرعت نداشتن بخندن ب خاطر آراد ، آرادم ک قشنگ میتونستم شعلع های آتیش و ت چش و چالش ببینم با خشم بهم خیرع شدع بود بعد چند ثانیع ک برای من چند سال گذش خیلی مغرور و خونسرد گف : ک اینطور !
همین ، بعدشم بلند شد رو ب بچع ها کرد و گف من میرم ویلا خستمع خدافظ بعدشم رو شو بیشور خاک بر سر بدون نیگا ب پشت سرش کرد و رف .
منم خیلی بدم اومد ولی ب روی خودم نیوردمو رو ب بچه ها گفتم : بچه ها منم خسمع دیگ شبم شدع بهترع برم ویلا
تا اینو گفتم صدای اعتراضشون بلند شد ، حرفشون این بود ک برم ویلاشون این ی هفتع رو پیش بچع ها باشم چون تنا ام هسم .
اولش ب خاطر وجود اون گودزیلای پوزخندی مخالفت کردم ولی بعدش دیگ بچع ها هی اصرار کردن و ب منم مجال بیشتر حرفیدن و ندادن و بردنم ویلایی ک خودم اجارع کردع بودم و وسایل شخصی مو برداشتم و راه افتادیم ویلاشون .