مضحک(absurd) : [مقدمه]
9
75
1
2
"در پستوی تاریکی لَب خندی میدرخشید همچو تبری از جنس نور بر تاریکی.لبخندی مضحک! ساخته شده از تار و پودِ پوچ و پوچ."
▪
_شمس!
صدایِ حزن آلودش گوشم را زخمی زد!.صدایم میکرد.صدایی که در بیداری مانند خواب بود و در خواب مانند بیداری! یک حالت خَلسه و موهوم.
_من آن قدر ها که تو گمان میکنی "خوب" نیستم!
"بد" هم نیستم
"معمولی" هم نیستم
من یک "هیچ" بزرگم.
یک "نیستم"عه عظیم از نیست های "خوب" و"بد" و "معمولی"
و خیلی چیز های دیگر.
من کلکسیونری از "هیچ" هایم.
________
خب :>
_یه نویسنده ی تازه کار نیستم و تا به الان چندین رمان نوشتم و همین الانم دارم رمان های "دژخیم" "رستاخیز" و "ابرکاکیا" "غنچه گل سرخ" رو تایپ میکنم :|
آه من کلا اینجوریم که وقتی بخوام چیزی بنویسم سریع دست به کار میشم. ایده رمان "مضحک" همین چند روز پیش اومد تو ذهنم و آره من اینجام :>!
رمان نقاب تاریکی*اولین رمانی که تو فصل یک گذاشتم* و یعنی کامل نذاشتمُ اینستاگرام آپلود میکنم به همراه بقیه ی رمان هام.
_کسی ایدی اینستاگرام خواست بگه.
_ممنون میشم همراهم بشین :>
میخوام یه جورایی تو سبک "رئالیسم جادویی"بنویسم.
_حمایتاتونُ ازم دریغ کنین :_>
آه چقدر حرف زدم :|
_متشکر.
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳