از همان قشر نامرئی بود. مردم از كنارش رد میشدند ولي او را نمیديدند. دستان كوچكش را به اميد اندكی لطف دراز كرد و رهگذران را از زير نظر گذراند. دوباره سرش را پايين انداخت.
قبل از دستانش بويش را حس كرد. بويی لذتبخشتر از تمام شكوفههای بهاری كه هنوز درون قنچهها محفوظ بودند. سپس نرمترین و ظريفترين دستان دنيا دور دستان پينهبستهاش گره زده شد. كفشهای صورتی زيبايش زير نور خورشيد برق میزد. دامن چينداری همرنگ كفشهایش تا زانوهای سفيدش را میپوشاند. با آن آستينهای پفی زيباترين لباسی بود كه پسر تابحال ديده بود. هنگامي كه چشمانش را ديد دیگر تمام زيبايیهای دنيا رنگ باختند. چشمانی آبی كه حلقههایی طلايی دورش میرقصيدند. با لبخند دستش را كشيد. قویتر از آن بود كه نشان میداد. پسر را از روی زمين بلند كرد. ابروان دختر با دیدن آن پاهای کج و معوج درهم رفتند و دستش را رها كرد. پسرک ناگهان ترسيد و خود را عقب كشيد. اما دختر سريع بقلش كرد تا نيافتد. صدای داد و فريادی هر لحظه نزديکتر ميشد:"آنا، آنا، آنا."
زن با ديدن پسر كثيفی كه دخترش را بقل كرده بود، جيغ زد. مردم برای اولينبار پسر را ديدند. زن با كيف سنگينش پسر را به باد كتک گرفت. دختر را ول كرد، ولی دختر او را رها نمیكرد. مردی ناگهان توی گوشش كوبيد. پای ناقصش پيچ خورد و با صورت روی زمين افتاد. دوباره با لگد به پهلويش كوبيد. داد زد:" تا تو باشی ديگر مزاحم دختر مردم نشوي!" زن شيکپوش دخترش را كشيد و از او دور كرد. از كيفش آب بيرون آورد و طوری دست دختر را میشست كه انگار سمی است. همه كه دور معركه جمع شده بودند بدون توجه به پسر جويای حال دختر به طرفش رفتند. پسر دوباره پشت پردهی طبقاتی پنهان شده بود. ديگر كسی او را نمیديد. دختر با گريه خود را از مادرش جدا میكرد. زن بقلش كرد و رفت. رهگذران نيز به راه خود ادامه دادند. پسر هنوز روی زمين افتاده بود و از شدت درد پایش نمیتوانست بلند شود. چند نفری پاهای پر دردش را لگد كردند. سينهخيز خود را به كنار ديوار رساند. اطرافش را به اميد يک لحظه ديدن دختر نگاه كرد. او را پيدا نكرد، ولي لبخند زد. از دختر ممنون بود، ممنون برای لحظاتی ديده شدن. دخترک بدون آنكه درخواست كمک كرده باشد كمكش كرده بود. و آن بهترين هدیهی تمام زندگی كوتاهش بود.
از آن روز به بعد هر روز كنار همان خيابان مینشست تا شايد يکبار، فقط يکبار ديگر او را ببيند.
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳