زندگی را باید نواخت. گاهی با ریتم کند و گاهی هم تند. گاهی آرام و ملایم و گاهی هم صدای سازت باید تا آسمان ها برود. اگر فرشته ها در آسمان ها هستند، گاهی باید اینقدر بلند بنوازی که همگی شان با ساز تو هم صدا شوند و شعر عشق را بخوانند…
میدانم؛ نواختن بعضی آهنگ ها سخت است اما اینطور نمیماند. یقین دارم به نُت های مورد علاقه تو هم خواهیم رسید.
به گمانم بعضی اوقات باید بنشینی کنار سازت و فقط زندگی کنی؛ آن هم برای خودت. آهنگت را بنوازی و بعد چشمانت را ببندی.
زندگی همه جا هست؛ منظورم این است که موسیقی را همه جا میتونی بشنوی فقط باید پیدایش کنی. شاید کنار دریا و دشت ها، شاید در آواز پرنده ها، شاید در صدای قلب های کسانی که دوستشان داری و شاید در آوای نفس هایشان. خواستم بگویم؛ کتاب زندگی ما نه تنها با کلمات، بلکه با حروف دو، ر، می،فا و… نوشته میشود. میدانی چرا؟!
چون، زندگی را باید نواخت…