فرشتگان محافظ : فصل دوم 

نویسنده: aydastwdh6

پر از درختان بید و مجنون دو تا درخت چنار بزرگ که یکیش در حیاط پشتی،  و دیگری در جلوی ساختمان 
که اکبر آقا یا به قول بچه ها عمو اکبر ، نگهبان پرورشگاه برای بچه ها تاب ساخته بود .

و بچه ها آن روز چقدر شاد شدند ؛ شاید شما بگوئید چرا واسه یک تاب شاد شدند!
اما برای بچه های پرورشگاهی که سالی یک بار لباس نو میخرند. 
یا لباسی که از خیریه میرسد می پوشند؛ یا که سالی یک بار شاید هم نه؟!
خارج از پرورشگاه هستند. 
شاید آرزوی آنها پیاده روی در خیابان ها باشد.  
وقتی شما هر روز از آن عبور میکنید؛  بی آنکه بدانید ! 
آرزوی خیلی ها است .
وقتی از در آهنی آبی رنگ عبور می گذری ، به دنیای فرشته کوچولوهای بی بال می آیی. 

چقدر زندگی زیباست ، وقتی بچه ها را میبینی که بدون دغدغه میخندند. بچه هایی که هر گوشه کنار یتیم خانه زندگی میکنند .

یک دختر شش ساله سوار تاب شده ؛ و دوستش دارد هل میدهد.  یا اونطرف دختر بچه های قد و نیم قد توپ بازی میکنند. 

چه بویی می آید شاید بی بی خانم برای بچه ها ماکارونی درست میکند ! 
یا آنطرف سرویس بچه ها آمده است؛ و بچه هایی که به مدرسه میروند. فرم پوشیده اند و چه قدر با آن لباس مدرسه بامزه شده اند. و صف صف میروند. تا سوار سرویس شان شوند. 
صدای بی بی خانم می آید .


دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.