آنها : عنوان

نویسنده: omidtajik3248

متن خود را بنویسیدآنها

از پشت پلک هام  نور صبح رو احساس کردم از گوشه ی چشمم ساعت رو دیدم حدود ۱۰  بود ،  دیروز  خسته کننده ایی داشتیم ، به کیان نگاه کردم  دستی به صورتش کشیدم و آروم لباشو بوسیدم، ای وای! بیدارش کردم! دستش رو انداخت دور کمرم و کشیدم تو بغلش ! پوست تنم که به تن  داغش چسبید خودم رو رها کردم، احساس خوبی بود وقتی  انگشتاشو لای موهام کشید شروع کرد به بوسیدن گردنم...  وای عاشق این حرکتشم ،هیچ چیز  و هیچکس نمی تونست منو از این حال خوب و از این جای خوب بیرون بیاره، عجب حس باحالیه!  هیچ چیز هیچ چیز به جز  مثانه پر!! احساس می‌کردم که کیان به هر جای بدنم دست میزنه  به مثانه  ام فشار میاد!
گفتم کیان اگه  ولم نکنی همینجا می  شاشم!
تو خواب و بیداری گفت میگن عروس تعریفی  گوزو در میاد نه شا شو!
-کیان!؟
-جونم؟
-ولم کن !جون هیلا!
-میخوام بخولمت
-کیان
-کیان
-کیییان!!!!
-جونم؟
- منو ببخش!
-چرا؟
- به خاطر ...
  و  جایش رو فشار  دادم که هم از خواب پرید هم  منو ول کرد!
پریدم تو دستشویی، اونی که فکر میکنه دستشویی بوی بد میده خیلی بهش فشار نیومده  وای چه حس لذت بخشی وقتی با صدای شر شری که راه می اندازی   فشار از روت برداشته میشه، چشات باز میشه گوشه لبت الکی میخنده ،برای چند ثانیه دنیا رو بی خیالی! هین انجام کارم دور رو برم رو نگاهی انداختم دستشوییه بزرگ و دلبازم  نعمتیه، کاشی های نسکافه ای با حاشیه طلایی سرویس روشویی و کابینت  قهوه ای با حاشیه طلایی که با کاشی ها    تناسب رنگ خوبی داشتند  نور لایت زرد رنگی که فضا  رو رومانتیک میکرد بوی خوشی که در هوا   به یمن قدم من  اسپری شد آهنگ زیبایی   که با  باز شدن در   توسط دستگاه مخصوصی پخش میشد،  قربونش برم کیان عاشق این جور جنگولکها بود،  عجب آرامشی!دوست داشتم همونجا دراز بکشم  به نظرم بهترین قسمت خونه دستشویی خونه است .خوشبو آروم دلباز  تمیز ، از توی دستشویی هنوز صدای   نالش  میومد،  دلم واسش سوخت مرد به این هیکل چه جوری به خودش می پیچید!! با صدای بلند گفت:
- مگر اینکه از آن تو بیرون نیای!!
  -قربونت برم گفتم ببخشید؟!
-باشه میبخشمت به شرطی که توهم منو ببخشی!
-چرا عزیزم تو که کار بدی نکردی؟
-هنوز نه حالا بگو منو میبخشی!؟
-عشقم عزیزم جوجوی من  معلومه که می بخشمت! بزار  جوجو جیش بکنه بعد خودش را خوشگل بکنه بعد بیاد بیرون تو بخولیش! اینو گفتم و آبی به دست و صورتم  زدم  تو آینه قربون خودم رفتم شروع به آرایش کردم و زیر لب می خوندم دماغ سربالا ابرو تابه تا دختر بلا چیه ناقلا ، کارم که تموم شد لبامو رو هم  مالیدم و   آماده یه بوس داغ  شدم ،یه دفعه گرسنم شد  دلم کله‌پاچه خواست خوشمزه ترین و بدبوترین و بد قیافه ترین غذاست  اما ساعت ده دیگه از کلپچ خبری نیست،   آب پرتقال طبیعی با کره پنیر و گردو خوبه البته من که حال گرفتن آب پرتقال ندارم کیااااانم که  با این حرکت من اگر آب پرتقال بگیره سم  توش نریخته باشه نمک و فلفل رو شاخشه ! تازه پرتغال هم که نداریم دلم ضعف  زد !  از بودن تو دستشویی قلبم گرفت کلا از جاهای تنگ خوشم نمیاد چه برسه بوی بدم بده ! پیش خودم گفتم عجب آدمی هستی دختر الان که مثانه ات پر شده بود و بهت فشار آورده بود اینجا بهترین جای خونه بود حالا میگی پیف پیف بو میده !  چه کنم آدمیزاد دیگه بنظرم علاقه های آدمیزاد به  نیازهاش  بستگی داره ! الان که گرسنه ام دلم برای آشپزخونه تنگ شد مخصوصاً برای  یخچال و  تخم مرغ های داخلش ، کابینت های شیشه ای نقره ای که  با سایر وسایل آشپزخونه در یک طیف رنگ هستند به نظرم  بهترین جای خانه آشپزخونه ست  از بودن تو دستشویی حالم بد شد  بدبو پر از میکروب تنگ صدای فنش  رو اعصاب آدم راه میره !
خواستم بیام بیرون یاد حرف کیان افتادم  چی رو  باید ببخشم!؟  شاید پشت در ایستاده تا بترسونم شاید با یک سطل آب منتظرم باشه  شاید یه سوسک توی دمپاییم  گذاشته باشه، من فقط یه مقدار  بیضه شو  فشار دادم   مگه چه کار کردم...
تو گوشام دستمال کاغذی چپوندم تا اگه خواست    یک  دفعه  بپره جلوم و  داد بزنه نترسم در   سطل زباله رو برداشتم مثل  سپر  گرفتم جلوم  تا آب بهم  نپاشه  حواسم بود   پامو   توی دمپایی نکنم حالا آماده بیرون رفتن بودم   با شماره سه، یک...  دو...    اما در باز نمی شد گفتم کیان عزیزم   این  دره  انگار گیر کرده، کیان کیییییان  کیان ،  چشمم به کاغذ ی  افتاد که  لای در بود"  عزیزم من رفتم پارک هم جیش کنم هم ورزش کنم بعد هم  یه چیزی بزنم بیام  تا تو باشی دیگه اونجا رو فشار ندی البته چون گفتی میبخشمت این کار رو کردم اولین روز زندگی مشترکمون مبارک ، جایی نرو تا برگردم دوست دارم !!
- کیاااان!!!
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.