شب ششم

شب ششم

nazaninleili نویسنده : nazaninleili در حال تایپ

داستان های مشابه

...رو به یک دختربچه حدودا نه ساله کردم:«شما کدوم مدرسه می‌رین؟!» ...

مقدمه: مینویسم از عشق_میخوانمش با درد میگویم زندگی_ میخوانمش ...

شاید شما هم پیرمردی را که با ویولن کهنه‌اش زندگی می‌آفریند ...

باصدای لرزون و زمزمه مانندش
_هیس ، من نمی تونم بهت کمک کنم .
اگه صداتو بشنوه
تورو خدا برو
تیک تاک تیک تاک صدای ساعت لعنتی که حالمو بهم میزد
دو قدم به عقب برداشتم ، دردی مثل مار تو سینم پیچ و تاب میخورد
دلم میخواست بمیرم ای کاش این خفگی این فشار تو گلوم منو امشب بکشه
بدون اینکه نگاش کنم زدم بیرون از اون سگ دونی



ژانرها: عاشقانه / معمایی / پلیسی
تعداد فصل ها: 0 قسمت
    فصل ها

    فصلی تاکنون اضافه نشده است.

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.