عنوان

یادتو : عنوان

نویسنده: Danyalshojaeii

رفتم.گفتم.نخواست،نگفت.شکست دلم،خوردم خودم را،گفتم رفتی،ولی خب نداره چرا.کردم گریه،دادم هدیه تنم را به آخرین رود دریاچه.سفررفتم.خطر کردم.شراب و میکده،خواب و خیال،سردوسیاه،فریادودریاوزمان و اسمان را امتحان کردم.به پیش این طبیب و ان دیار،بخواندم سوره الانبیا،صفای خانه مطرب،درآن چای شیرین دارچین دار.بخندیدم.برقصیدم.بگفتیم و بخوردیم،درآن آشفته بازاری که مجلس را زنان و مردمان خوش سیرت،که هرنوعی خورده بودندوبه هرچیزی میخندیدند،ودرآن ساحل دلچسبی که صوت دریا سحرانگیزاست و اینکه آخرین جرعه از ان مزه تلخ گیلاس که هردم میرود ادم،به آسمانی پراز مهتاب.یا بگویم از ان شب که به همراه دودوستانم،به دوراز مشغله دنیا،کنار تلی از زغال و اتش و دود و کباب،کنار جوی پر از آب،که یکی شان چرت میزد بروی تاب،و من گشنه و سر گشته و بیتاب،گرفتیم جشنی کوچک،پهلوی مرداب.صفای این سفر و دلخوشی های آن به یادم هست.میکنم هردم یاد اینکه:همه را تجربه کردم،به هرسو هرکجا رفتم و هرکاری بگی کردم و هرچیزی که بود خوردم.شنیدنی ها را و داستان های راستان را شنیدم و هرچیزی که فکرش را کنی.همه ی اینها نشد تا من،تورا بیرون کنم از یاد.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.