بال های صورتی : قسمت ۱

نویسنده: athroditeeeee

فصل۱:
صدای چه چه مش شبان تو کله عمارت پیچیده بود عادتشه هر وقت خروس خون میشه همراه با خروس بی صاحاب از ته باغ شروع کنه اربده کشیدن


با حالت زاری متکارو رو گوشام فشار دادم و داد کشیدم:من بیدار شدم بسه نمیخاد خودتو تو زحمت بندازیییی


با قیافه ژولیده پولیده و لباسای کج و کوله و موهای برق گرفتم از تخت بی صاحابم خودمو قلت دادم پایین همونطوری که مثه یه تیکه کاغذ پهن شده بودم رو زمین ابهت سیمین و از رو سایش حس کردم یدفع سیخ سرجام نشستم با جدیت همیشگیش یه اخم ریز کرد و گفت:اقور بخیر دم بریده


دم بریده و مرض انگار مارمولکم دمم کنده شده خودشو تو اینه ندیده عفریته ۳ سر


وجدان:ادم تو دلش به زن عموش دشنام نمیدهد


عی ت روحه پر فتوحت کجا بودی کرکس مشتاق دیدار


وجدان:درگیر کارای اداری بودم ب ت چ جواب اون زنیکرو بده


یه لبخند مصنوعی زدم و گفتم:صبح ..بخیر


با صدای بم خش دار همیشگیش گف:بی بی شاه سره میز صبحانه منتظرته گف بیام بهت خبر بدم با سر و وضع داغون همیشگیت نری بشینی اونجا ..


یکم مکث کرد درحالی که براندازم میکرد با پوزخند گف:بعید میدونم با سر وضع بهتر تغییری کنی..ولی لباسات جلوی آینس حاضر شدی بیا پایین


بگیرم لهش کنم زنیکرو ها ت کله زندگیش انگار من بردمش غذا خوری پولشو ندادم نمیدونم چرا انقد از من بدش میاد


در حالی که کاملا به توصیاتش گوش کردع بودم دامن پف پفی قرمز رنگمو صاف کردم با موهای برق گرفتم و نیش باز شونه به دست از دسته پله ها سرخوردم پایین بی مقدمه خودمو مثه گراز پرت کردم جلوی فیروزه ندیمه اگولی پگولی خودم همونطوری که پشت بهش نشسته بودم با سرخوشی گفتم:بنواز شانه را بر روی سیم های مشکی رنگ موهایم طنازز


شهروز با دهن پر درحالی که داشت میلوبوند گف:سیم ظرف شویی منظورته دیگه؟


با حرص گفتم:خفه شو سیم یه ساز موسیقی


با خنده بلندی گف:خاک ت سره اون ساز موسیقی کع موهای ت شبیشه


یکم مکث کرد و با تاسف گف:تهشم میشی عین شهین پیر دختر سگای باغم نمیان بگیرنت


بالشتک کنارمو پرت کردم سمتش پشت بندش گفتم:دراز لق لق موهای لونه کفتری خودت و ت آینه دیدی بعدشم نیس گوساله ریخته واس ت کوری نمیبینی خاستگارامو...


با صدای بی بی شاه دهنمو بستم دس به سینه نشستم


بی بی یه نچ نچی کرد و گف:آفرین مرحبا به تربیت جفتتون قشنگ در شان یه شاهدخت و شاهزاده رفتار میکنین


با حرص گفتم:اون شروع کرد بمن گف شهین


وجدان:فاطمه آرنج بمن گف بیشعور


خفه شو ت وجی


بی بی یه نگاه تاسف بار بهم کرد و گفت:شهین از کی تا حالا فحش شده


شهروز با خنده دندون نمای حرص دراری گف:دور از جونه شهین


با قیافه برزخی نگاش کردمو‌ با لحن خودش گفتم:مردشور دندوناتو ببرن


شهروزم با حرص گف:خفه شو


پشت بندش گفتم:گمبشو


بی بی محکم کوبید رو میز و گفت:جفتتون لال شین
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.