متن خود را بداستان ما درمورد دختریه به اسم اسما دختری مغرور و صد البته شیطون که بلده کی چجوری باید رفتارکنه در محیط کارش مغرور و خشکه ولی وقتی میره در جمع خانوادش یه دختر مهربون و شیطون میشه که هیچ کس از پس زبونش برنمیاد و در مقابل پسری به اسم ایلیا که به دلیل اتفاقاتی در گذشتش با خودش عهد بسته هیچ وقت به دختری نگاه نکنه تا به هیچ دختری دلنبنده تا دوباره اون تجربه چند سال پیش رو داشته باشه نویسید