ژولین . عزیزم : محل زندگی ما
1
28
1
12
داستان پنجم
محل زندگی ما
به این فکر می کردم محله ای قرار زندگی کنیم
چطوریه! ((یک قصر شکلاتی یا یک خونه ی بزرگ
پر از خوراکی با لباس های رنگارنگ .......یا شایدم
یک خونه ی نقلی برای زندگی من همیشه درکنار
خانوادم))
اما ایا پدر مادر من میدانستند من سرطان
دارم ! ایا میتوانند حزینه ی درمان من را بپردازند !
ایا. ایا. ایا.کلی ا یا ذهن من را مشقول کرده بود که برای
فهمیدن همه ی انها کلی زمان می خواستم !
((به نظر
شما دوست های جدید من مهربونن عصبانی و بد اخلاق
یا مثل من یک ادمی بیمار شایدم یک ادم مشهورحیف که من
نمیتوانم
راه برم یا حرف بزنم برای همین نمیتونم بازی کنم))
وارد خیابان بزرگ شدیم پر مغازه ! یکی از مغازه ها
لباس های چین چین رنگ و برنگ داره صورتی.سبز
ابی.کلبه ای.بعضی ها هم گل گلی رنگا رنگ بودن!از
حق نگزریم لباس های قشنگی اونجا میفروختن!
هودی
گلاه دار قرمز با شلوار اسلش چنگ خورده ! بالاخره
ماشین توقف کرد ومن از فکرو خیال پرت شدم بیرون .
ادامه داره .....
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳