ژولین . عزیزم : محل زندگی ما

نویسنده: zahra1385far

داستان پنجم



محل زندگی ما 
 به این فکر می کردم محله ای قرار زندگی کنیم



چطوریه! ((یک قصر شکلاتی یا یک خونه ی بزرگ



پر از خوراکی با لباس های رنگارنگ .......یا شایدم



یک خونه ی نقلی برای زندگی من همیشه درکنار



خانوادم)) 
اما ایا پدر مادر من میدانستند من سرطان





دارم ! ایا میتوانند حزینه ی درمان من را بپردازند !



ایا. ایا. ایا.کلی ا یا ذهن من را مشقول کرده بود که برای



فهمیدن همه ی انها کلی زمان می خواستم !
 ((به نظر



شما دوست های جدید من مهربونن عصبانی و بد اخلاق



یا مثل من یک ادمی بیمار شایدم یک ادم مشهورحیف که من

نمیتوانم

راه برم یا حرف بزنم برای همین نمیتونم بازی کنم))
 وارد خیابان بزرگ شدیم پر مغازه ! یکی از مغازه ها



لباس های چین چین رنگ و برنگ داره صورتی.سبز



ابی.کلبه ای.بعضی ها هم گل گلی رنگا رنگ بودن!از



حق نگزریم لباس های قشنگی اونجا میفروختن!
هودی



گلاه دار قرمز با شلوار اسلش چنگ خورده ! بالاخره



ماشین توقف کرد ومن از فکرو خیال پرت شدم بیرون . 
 ادامه داره .....

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.