ژولین . عزیزم : گفش
0
33
1
12
داستان ششم
گفش
منتظربودم اتفاقی بیافتاد اما همچنان ماشین در
سکوت بود.
تا اینگه پنجره گنارمن صداد برگشتم
دختری قشنگ باموهایی های خاسگتری و صورت
بوربه شیشه ضربه میزد و می گفت یک گل بخر . یک گل بخر ...
تا اینگه متوجه شدم این دختر
بینوا گفش در پا ندارد ...
که پدرم با نگاه
معصومانه ان کودک یک گل لاله از او خرید ،
و ماشین شروع به حرکت کرد .
ماشین توقف کرد ! و در دوربرگردان دور زد و به
توقف قبلی برگشت ، پدرم متوجه این شده بود که
کیف پولش از جیبش افتاده . وقتی رسیدیم همان
دختر گل فروش در همان نقطه منتظر مانده بود
تا پدرم بیاد گیفش را بگیرد .
پدرم از کاراین دختر،
از او تشکر کرد و برای هدیه به او ، یک گفش
صورتی دخترانه خرید ! .
( من از این کار پدرم
لذت بردم ) ان دختر انقدر ذوق کرد که من هم
خوشحال شدم .
ان دختر از من پرسید : اسمت
چیه ؟
بعد دوثانیه پدرم گفت :
( ژولین . عزیزم )
... ادامه دارد ...
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳