ژولین . عزیزم : روزی که زیر باران خیس شدم
1
38
1
12
هنوز هم بعضی وقت ها به آن مرد فکر می کنم که در آن روزی که باران می آمد من دردسر افتاده بودم به من کمک کرد ، و من از آن به بعد با حرف آن مرد زندگیم عوض شد و دنیای جدید برای من آغاز شد .
به من گفت: ( چرا چاه زندگیت را کوچک که نمی کنید تا از اینجا بیرون بیایی . )
بعد گفتم: ( برگرد ، برگرد )
برگشت ، گفتم: (چطوری)
گفت: ( باید بدی ها را خالی کنی و محبت را جا بدهی )
مثل یک خواب بود بعد از پنج دقیقه انگار چاه کوتاه تر شد ؛ آن برایم طراحی انداخت و من را بالا کشید ، بهد یکهو ناپدید شد .
آن مرد کی بود الان کجاست ،چکار می کند ،اصلا نامش چیست و چرا آنقدر نورانی بود که حتی صورتش معلوم نبود.
و آیا من دوباره آن مرد نوری را می توانم ببینم .
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳