ژولین . عزیزم : خاص های خوشگل
0
22
1
12
مامان _ ژولین ! ژولین عزیزم آماده ای بریم .
من هم چون آماده بودم اهرم ویلچر را به سمت در تکان دادم ، و بعد با حرکت کردن ویلچر خارج شدم و به سمت در خروجی حال رفتم تا با مادرم به جایی که قرار من را ببرد برویم .
مامان _ ژولین اونجا که قرار بریم همشون مثل تو هستن خاص متفاوت ولی زیبا خوشگل و ناز .
من همینطور که مادرم ویلچر را حرکت میداد فکرم درگیر حرف هایی که زده بود شد ؛ یعنی چی آدم هایی خوشگل قشنگ و زیبا اما مثل من یعنی معلولن یا شاید نمیتونن صحبت کنن .
مامان _ خوب ژولین رسیدیم .
با صدای مادرم نگاهم را از اطراف برداشتم و به روبرو نگاه کردم ، و مات و مبهوت ماندم .
مامان _ ژولین این هم «خونه ی خاص های خوشگل» ، جایی برای آشنایی با آدم هایی مثل خودت .
مادرم راست میگفت سر در اون ساختمان نوشته بود ؛«خاص های خوشگل» .
وقتی وارد ساختمان شدیم مادرم با یک خانم صحبت کرد بعد مرا با آسانسور به طبقه ای برد بعد به سمت اتاقی رفت ، و در زد و رفت داخل .
مامان _ سلام سلام به بچه ها ، اینم دوست جدیدتون ژولین .
بعد معرفی کردن من توسط مادرم به تمام بچه ها نگاه کردم همه بر روی میز صندلی تک نفره نشسته بودن ولی از حق نگذریم خیلی زیبا بودن ، ماه جلشون کم می آورد ؛ بعد حرکتی که با دستاشون انجام دادن فهمیدم آنها هم مثل من لال هستن و با زبان بدن به من خوشامد گفتن .
مادرم من را پشت یکی از میز ها که صندلی نداشت گذاشت بهد رفت به سمت در قبل رفتن برگشت و گفت:
مامان _ به امید دیدار ژولین عزیزم . ...
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳