جاسوسان مرگ_جلد اول :             ناشناس

نویسنده: Tarrah

-"مطمئنین گفتین کسی کارم داره؟ اینجا که کسی نیست؟"
-"ولی گفت منتظر می مونه تا شما بیاین!"
-"روی لباسش نماد ذره‌بین بود دیگه؟ مگه ذره بین نماد ما نیست؟"
معاون وحشت کرد و گفت:"نه! روی لباسش یک تابوت بود، خوب دقت نکرده بودم اونموقع"
به فکر فرو رفتم، علامت تابوت مال چه سازمانی بود؟ مال سازمان هیچاکو نبود چون نماد اونها یک مهره شطرنج بود.
سریع به سمت دفتر رئیس دویدم.
وارد شدم و رئیس را دست و پا بسته روی صندلی دیدم.
فریاد زدم:"دیر شده!"
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.