گرگ مغرور روباه لجباز : P7

نویسنده: Aylin

سیاوش رو مبل نشسته بود و سرش تو گوشی بود .
اروم رفتم پشت سرش و به صفحه گوشیش نگاه کردم .
با یکی چت میکرد .
به اسم مخاطب نگاه کردم ، نوشته بود ( تمام دنیام ) .
اه حالم بهم خورد ، حتما دختره .
چت‌اشُ خوندم :
سیاوش : نازنین تو که میدونی من بدون تو میمیرم ، لطفا نرو
دختره : من احمق بودم که تا الان موندم ، دیگه هم پیام نده 
سیاوش داشت یه چیزی تایپ میکرد که دختره بلاکش کرد .
محکم زدم پس کلش و گفتم :
+ بی عرضهٔ ، خاک تو سرت
گیج برگشت نگاهم کرد و گفت :
- ها چی شد
به گوشیش اشاره کردم و گفتم :
+ این چندمین دنیات
نمایشی سرش خاروند و گفت :
- فکر کنم ۴۶ 
سرم و به معنی تاسف تکون دادم و گفتم :
+ پاشو الان اونا هم میان
سر تکون داد و بلند شد .
همون لحظه سایه و سیاوش هم اومدن .
به سمت جاکفشی رفتم و کتونی جردن مشکی‌م بیرون اوردم و پام کردم .
درحالی که در باز میکردم گفتم :
+ به دانیال زنگ زدین؟
بردیا گفت :
- اره زنگ زدم ، بهش گفتم بیاد رستوران ارکیده
با سرعت به سمت بردیا چرخیدم و گفتم :
+ رستوران ارکیده!
با تعجب نگاهم کرد و گفت :
- اره چطور
اروم یکی زدم تو سرم گفتم :
+ امشب ساعت ۷:۳۰ با اقای تیرداد قرار داشتم تو رستوران ارکیده
سیاوش به ساعتش نگاه کرد و گفت:
- هنوز ۲۰ دقیقه وقت داری 
بردیا هم حرفش تایید کرد و گفت :
- اره اقای تیرداد هم که غریبه نیست باهم میریم ، بهش بگو الان باخبر شدم.
سر تکون دادم و گفتم :
+ باشه پس زود باشید بریم ، من و سایه باهم میایم تو و سیاوش هم باهم .
سر تکون داد و کفش هاش پوشید .
سوئیچ‌م برداشتم و رفتم بیرون .
ماشین از تو پارکینگ بیرون اوردم و منتظر سایه شدم .
بعد از ۳ مین اومد و سوار شد .
استارت زدم و گفتم :
+ سیاوش و بردیا هنوز تو خونه ن؟
کمربندش بست و گفت :
- اره گفتن شما برید ماهم میایم
سر تکون دادم و راه افتادم .
بعد از ۳۰ دقیقه رسیدیم .
ماشین پارک کردمُ پیاده شدم .
همراه سایه رفتیم داخل ، به اطرافم نگاه کردم و با چشم دنبال اقای تیرداد گشتم .
که پیداش کردم ، تو مجلل ترین قسمت رستوران نشسته بود .
به سمتش رفتم و......

ادامه دارد.....
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.