گرگ مغرور روباه لجباز : P8

نویسنده: Aylin

به سمتش رفتیم و سلام کردیم ، اقای تیرداد به احترام‌مون بلند شد .
یه پسر کنارش نشسته بود که حدس میزنم پسرش ، اونم به تابعيت از اقای تیرداد ایستاد .
بعد از احوال پرسی رو به روشون نشستم .
میزی که روش نشسته بودیم ۴ نفره بود .
با چشم دنبال یه میز ۸ نفره خالی گشتم ، پیداش کردم  یکم با میز ما فاصله داشت .
سرم به طرف اقای تیرداد چرخوندم گفتم :
+ اقای تیرداد منشیم گفت امروز تشریف اوردید ، ببخشید یه مشکلی برام پیش اومده بود و نتونستم به استقبالتون بیام .
الان هم داشتیم با برادرم و دوستام میرفتیم بیرون که منشیم زنگ زد و بهم خبر داد .
الان بردیا و بقیه میرسن و...
اقای تیرداد پرید وسط حرفم و گفت:
- اشکالی نداره ، خوب شد بردیا هم میاد دلم براش تنگ شده بود .
میشه بپرسم که دوستان شما رو میشناسم یا نه؟
برای قرار داد میگم ،خودتون که میدونید .
اها پس درمورد باند بود نه شرکت .
جواب دادم :
+ بله میشناسید،  دانیال و سیاوش .
سر تکون داد و گفت :
- پس باید جامون عوض کنیم 
به اون میز هشت نفره اشاره کردم و گفتم :
+ اون میز چطوره؟!
به اون سمت نگاه کرد و گفت :
- خوبه 
بعد گارسون صدا زد و به اون میز اشاره کردُ گفت :
- اون میز هشت نفره رزرو شده؟
گارسون به دفترچه تو دستش نگاه کرد و گفت :
- خیر
سر تکون داد و گفت :
- پس جامون عوض میکنیم 
خودش و پسرش بلند شدن ، کت و سامسونت‌ش برداشت ، سایه هم بلند شد .
منم ایستادم که همون لحظه بردیا و دانیال اومدن .
به اقای تیرداد سلام کردن  ، باهم به سمت اون یکی میز رفتیم ، خواستم بشینم که دانیال رو به من گفت  :
- سیاوش بیرون کارت داره 
سر تکون دادم و به سمت در رفتم .
سیاوش یه جلو در ایستاده بود .
نزدیکش شدم و گفتم :
+ کارم داشتی ؟
اروم گفت :
- اقای تیرداد تنها اومده؟
منم مثل خودش اروم گفتم :
+ نه پسرش هم هست ، چطور؟
یکم اخم کرد و گفت :
- میونه م با پسرش خوب نیست ه....
پریدم وسط حرفش و گفتم :
+ امشب بیخیالش شو ، بهش اهمیت نده 
خواست حرفی بزنه که نزاشتم و گفتم :
+ بیا بریم داخل 
باهم رفتیم داخل و رو میز نشستیم ، پسر اقای تیرداد رو به روی من بود و سیاوش سمت چپم نشسته بود ، با اخم به پسر اقای تیرداد نگاه میکرد نگاه میکرد  ، سایه سمت راستم نشسته بود و داشت با دانیال حرف میزد ، سیاوش هم کنار اقای تیرداد نشسته بود و مشغول حرف زدن باهاش بود .
اروم تو گوش سیاوش گفتم :
+ اسم پسر اقای تیرداد چی بود؟
با اخم نگاهم کرد و گفت :
- ماکان
باشه ای گفتم و به طرف سایه برگشتم و خواستم چیزی بگم که گارسون اومد .
سفارشامون گرفت و رفت .
اقای تیرداد سامسونت‌ش باز کرد و گفت :......


ادامه دارد....

ببخشید اگر غلط املایی داشتم.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.