عنوان

اخرین سرنوشت : عنوان

نویسنده: catvictoria

سلام من لینا هستم من 19 سالمه ودر کشور کره جنوبی زندگی میکنم البته من از کشور المان به اینجا امدم
برای کار امدم و اینکه درسی نداشتم یه روز همینجور که دنبال کار بودم (وارد دنیای رمان میشیم) 
لینا:خب اقا ببخشید میخواستم واسه کار بیام 
مغازه دار:یه ادرس بهت میدم حقوقش خوبه نیاز به خدمت کار دارن میری؟ 
لینا:اره البته حقوقش خوب باید باشه 
مغازه دار:بیا اینجا باید بری 
لینا(توی دلم) 
باید برم 
از زبان لینا 
یه تاکسی گرفتم حدود 1 ساعت تو رواه بودیم از شهر زدیم بیرون و جلوی یه امارت با در مشکی وایساد 
و من گفتم اقا حرکت کنید 
راننده:رسیدم
لینا گفتم ببخشید و پیاده شدم خیلی میترسیدم 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.