اخرین سرنوشت : عنوان
0
24
0
1
سلام من لینا هستم من 19 سالمه ودر کشور کره جنوبی زندگی میکنم البته من از کشور المان به اینجا امدم
برای کار امدم و اینکه درسی نداشتم یه روز همینجور که دنبال کار بودم (وارد دنیای رمان میشیم)
لینا:خب اقا ببخشید میخواستم واسه کار بیام
مغازه دار:یه ادرس بهت میدم حقوقش خوبه نیاز به خدمت کار دارن میری؟
لینا:اره البته حقوقش خوب باید باشه
مغازه دار:بیا اینجا باید بری
لینا(توی دلم)
باید برم
از زبان لینا
یه تاکسی گرفتم حدود 1 ساعت تو رواه بودیم از شهر زدیم بیرون و جلوی یه امارت با در مشکی وایساد
و من گفتم اقا حرکت کنید
راننده:رسیدم
لینا گفتم ببخشید و پیاده شدم خیلی میترسیدم
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳