من و تو : بر عکس 

نویسنده: zahra1385far

من عاشق نمیشم ولی عاشق شدم ... عاشق میترا ...
 اما اون شوهر داره و من به ‌عنوان یک برادر واقعی نمی توانم  عاشقش باشم ... 
و فقط می توانم دوستش داشته باشم ... 
یک فنجان قهوه می نوشم ... 
و به گذشته فکر می کنم ... به لیلا ... لیلی ... لیلی من ...  
که دوردونه عمش و عروس خوبه شوهر  عمشه بود ... 
ولی الان با پسر عمش در مرگ ابدی در زیر هزاران خاک در گورستان به سر می برند ... 
و من به عنوان عشقش او را به خاطر ماندن پیشه همسرش سرزنش نمی‌کنم ... 
چون او دوستش نداشت ... عاشقش بود ... . 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.