من و تو : گیمیای گمشدگان

نویسنده: zahra1385far

بارون میبارید و سوز سرمای زمستان جان و تن آدمیزاد رو میلرزوند ... 
کیمیا دختری پولدار و تحصیل کرده شهری بود که تمام سرمایه زندگیش رو توی یک روستای کوچک و قدیمی خرج ساخت مدرسه و درمانگاه کرد تا یک جورایی دینی که از مرگ خانوادش به کردنش هست رو جبران کنه ... 
ولی یک روستایی بود که میگفت : ( هیچ دختری حق درس خوندن توی مدرسه ساخت این زن شهری رو نداره ... )
حتی چند باری با چند تا از جوون های بی فکر و خام روستا که بهشون قول خواسته های پوچ داد بود ، موقع درس خوندن بچه ها به مدسه یورش می برده و با داد و بیداد بچه ها رو از مدرسه بیرون می کرده و معلم های خانم متعددی را که هر بار برای درس دادن به روستا میومدن و با تحدید و اذیت کردن از روستا فراریشان میداد ...
همین امر باعث شد تا اهالی روستا از ترس ، دیگر خودشان مانع رفتن دختران و پسرانشان به مدرسه شوند ...
کیمیا بانو وقتی ناراحتی بچه ها رو از اجازه ندادن پدر مادر هاشون برای رفتن به مدرسه رو دید تصمیم گرفت که اینبار معلم مرد برای تدریس پایه به مدرسه بیاورد ... 
چرا معلم مرد ... 
چون فقط یک مرد میتونه بدون هیچ ترسی با چند تا مرد مقابله کنه و توی روشون به ایسته ... 
اما سختی های تازه ای هم به وجود  اومده بود ،  مثل راضی کردن پدر و مادر ها برای درس خوندن بچه ها ... 
و آوردن کتاب و دفترهای جدید جای کتاب و دفتر های خراب شده ... 
به خاطره پخش شدن خبر تحدید معلم ها توی شهر ، دیگه حتی معلم های مرد هم قبول نمیکردن و از ترس هر کدوم بهونه هایی برای نیومدن به روستا میاوردن ... 
مثل هوای سرد زمستان ، خانه قدیمی اختصاص داده شده برای معلم ، نبودن سیم کشی برق و در آخر پر تکرار ترین بهانه ، اهالی روستا ناراضی از حضور معلم و مدرسه و همیشه در حال اذیت کردن معلم ها ... 
مرد معلمی هم در این بین بود که از دار دنیا یک دختر نه ساله از همسرش به یادگار داشت و مدتی بود که ویلچر نشین شده بود و حتی به سختی میتوانست کارهای روزمره خود را انجام دهد چه برسد به نگهداری از دخترش یا رسیدگی به شغل معلمی خود اما قبول کرده بود که به  روستا بیاید تا حداقلا بتواند سر پناهی مناسب برای دخترش محیا کند ... اما نمیدانست کدام روستا که اگر میدانست قبول میگرد یا نه ... 
و تردید ها برای کیمیا پیش آمد که این مرد علیل میتواند جلوی روستایی های یاغی به ایستد یا نه ... 
همه چیز خواب است یا بیداری ،  اشک است یا خنده ، غم است یا شادی ، هرچه هست کیمیا دگر کیمیا قبل برای مردم روستا نبود او شد بود کیمیای  گمشدگان و حرف هایش برای مردم حکم حجت پیدا کرده بود ...
... 
میدانید کیمیای گمشدگان چه هست ؟
گیمیا معلمی را آورده بود که تنها پسر بی باک خاتون مادر روستایی ها بود که دقیقا دوازده سال پیش با یک دختر شهری که هیچ کس راضی به ازدواج آنها نبود فرار کرده بود ...
و چون با آوردن پسر بی باک خاتون باعث خوشحالی بی باک خاتون شده بود او را آدمی ارزشمند و پاک میدانستند و به این پی بردند که تا الان هر کاری هم که کرده ، به صَلاح اهالی روستا بوده ...
اما باز هم ترسشان مانع راضی شدن برای رفتن فرزندانشان به مدرسه شد ...
...
معلم و مادرش بی باک خاتون به پای درد و دل های کیمیا درباره مدرسه رفتن بچه ها نشستن و خود را مسئول دانستن ، مسئول اینگه آنها هم باید کاری انجام دهند ... کاری ، تا این مانع بزرگ را از سر راه بچه ها بردارند ...
...
باورش سخت نیست !؟ 
چرا سخت است .
سختِه ، سخت .
بی باک خاتون دست نوه خود را گرفته و به پسرش امر گویانه گفت : ( معلم ... من و نوه ام برای یادگیری درس عازم مدرسه هستیم ، شما چرا هنوز به مدرسه نرفته اید . ) 
...
او اینگونه فهماند که اول باید از خودمان شروع کنیم و بعد به سراغ بقیه بریم ... و خب این کار خیلی خوب جواب داد چون بی باک خاتون همانند لقبی که داشت بی باک بود و نترس ... و همه این را خوب میدانستند ...
بی باک خاتون وقتی که به سمت مدرسه می رفت همه از او سوال می پرسیدند به کجا میروی ... اینگونه پاسخ میداد : ( به همراه نوه ام برای یادگیری درس به مدرسه میرویم ، میخواهید شما هم با فرزندانتان همراه من برای یادگیری درس به مدرسه بیاید ... معلم در مدرسه منتظر همه ما است . )
همه بدون هیچگونه ترس و دو دلی ، با فرزندانشان همراه بی باک خاتون به مدرسه رفتن و حتی  این را هم بین خودشان بیان کردن : ( تا بی باک خاتون با ما باشد هیچکس نمیتواند کلاس درس بچه ها را بهم بزند . )
...
سرما گدازه های تکرک را بر سر و جان آدمیان می کوفت ، اما آدمیان این روستا با وجود بی باک خاتون در برابر سرمای زمستان هم کم نمی آوردند ...  
گم نمی آوردند چون حالا یک سالی است که هر روز قرار همه ی مادران روستایی به همراه فرزندانشان رفتن به مدرسه ساخت دختر شهری ...
... ادامه داره ...
پایان : 1403/10/30
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.