قسمت 145

جانا

نویسنده: Hasti84

_(چیه؟ دنیای من تویی توم گفتی به تموم دنیا بگو منم به دنیا گفتم)
توی دلم داشت کیلو کیلو قند اب میشد لبخند گشادی زدم و پریدم بغلش
+(تو اگه این زبون رو نداشتی چی کار میکردی عزیز ترینم؟؟)
_(هیچی ...... تو همینجوریشم عاشقمی دیگه زبون میخواستم چی کار)
سرمو روی پاش گذاشتم و اونم شردع به نوازش موهام کرد
+(میدونی من از اینکه کسی به موهام دست بزنه متنفر بودم اما تو فرق داری با همه از وقتی به دنیا اومدم تنها کسایی که به موهام دست زدن بابام بوده و تو)
گونمو بوسید و به نوازشش ادامه داد
_(ناراحت نیستی از من؟)
+(نه بودم ولی الان نه)
_(میدونی تو دومین دختر زیبایی هستی که میبینم)
سریع نشستم
+(چشمم روشن اولیش کیه؟؟)
_(تو وقتی میخندی ......... دیگه نبینم گریه کنی ها)
+(چشم اقامون)
باهم فیلم طنزی رو نگاه کردیم بعد از اون فیلم پاشد که بره برام ویارونم رو بگیره که اجازه ندادم واقعا کنار خودش بودن برام لذت بخش تر بود تا اینکه به خاطر یه چیز ازم دور شه
روز ها یکی پس از دیگری گذشت روزهای اخر بود دیگه به زور راه میرفتم از اتاق بیرون اومدم
+(هینننن امیدددد)
_(جانم درد داری؟؟)
در حال دویدن اومد سمتم
+(نه بابا ..... میگم امید دکتر چی میشه؟ میرم بیمارستان یا میاری خونه؟)
_(نمیدونم دکترت میگه اینجا نمیشه باید ببرمت بیمارستان ولی میدونی چقدر میترسم)
دستمو‌گرفت تا راحت از پله ها پایین بیام
+(نگران نباش عزیزم ما یه عالمه بادیگارد داریم بیمارستان هم همشون دوستای خودمونن)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.