سرد نگاش میکنم شروع میکنه به حرف زدن
- ماکاری باهم نکردیم !
پوزخندم حرصشو در میاره و ادامه میده - دریا چرا قبول نمیکنی حرفمو ؟!
همونطور که از جام بلند شدم و رفتم سمت اتاق که پشت سرم راه می افتاد گفتم - نمیخوام بهم توضیح بدی!
- نه بایدم بهت توضیح بدم خیله خوب باشه
راستشو میگم !
چرخیدم سمتش سرشو انداخت پایین _ ما با باهم رابطه داشتیم
با اینکه خودمم میدونستم ولی از دهنش بشنوم یکم غیر قابل تحمل بود با خشم هواش
دادم عقب که به دیوار برخورد کرد و...