زندگی : قسمت اول《جریان و احساس》
5
30
0
1
هر شروعی پایانی دارد و هر آغازی اتمامی دارد.
در این میان هستند آغازهای بی پایان و پایان هایی که از آغازشان زمانی نگذشته بود . حتی اگر زمان هم متوقف شود نمیتوان به آغاز خاطراتت یا پایان داستانت فرار کنی زمان میگذرد و تو نیز باید بگذری
گذشت از خاطراتی که هر روز مرورشان میکنی یا لحظاتی که افسوس میخوری تا باری دیگر زندگی کنی .
حرف هایی که بغض شدند و گلویم را بستند .
لحظاتی که حس شدند و به خاطرات پیوستند.
آدم هایی که یکروز بودند و دیگر کنارم نیستند.
احساساتی که کنار گذاشتم تا برسم به آنچه حالا هستم .
همگی قسمتی از من هستند چه از یاد بروند چه تا ابد همراه من باشند
زیرا اگر بودنی نباشد نبودن معنا ندارد و اگر نبودنی نباشد بودن ارزش ندارد.
غوطه ور در دریای زندگی
بی حس بودم خالی از هر جریان و احساسی ، جریان بیرون بدنم را به گوشه و کنار زندگی میبرد و در درونم جریانی نبود. گاهی هم گرمای آغوشی ، برق نگاهی ، شیرینی کلامی یا ارامش صدایی را احساس کردم و در لحظات تنها زنده نبودم بلکه زندگی کردم
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳